امام علی (ع) از دیدگاه یک اندیشمند مسیحی

جبران خلیل جبران شاعر و نویسنده ی متفکر لبنانی درباره حضرت علی( علیه‏السلام ) می‏گوید : " و فی عقیدتی ان علی بن ابی‏طالب اول عربی جاور الروح الکلیة و سامرها . " به عقیده من علی بن ابی‏طالب اولین عربی است که با روح کلی جهان‏ تماس پیدا کرده و با او سخن گفته است ".

وی به حضرت امیر حتی از حضرت رسول هم بیشتر اظهار علاقه می‏کند . او‏ درباره امام علی علیه‏السلام جملات برجسته و عجیبی دارد . این جمله از اوست که‏ می‏گوید : مات و الصلوش بین شفتیه . " علی مرد در حالی که نماز بین دو لبش بود " .


هم او درباره آن حضرت می‏گوید : " علی ( ع ) پیش از زمان خودش بود و من از این رمز آگاه نیستم که‏ چرا روزگار گاهی افرادی را در زمان پیش از زمان خودشان بوجود می‏آورد " . اتفاقا این مطلب ، مضمون جمله‏ای از خود آن حضرت می‏باشد . در خطبه 149 می‏فرماید : " غدا ترون ایامی ، و یکشف لکم عن سرائری ، و تعرفوننی بعد خلو مکانی و قیام غیری مقامی » " .

منبع : مطهری ُ مرتضی . عدل الهی : ص۳۳۱ پاورقی.

عالم سنی : ای کننده در خبیر، دری که چهل  و چهار مرد از تکان دادن آن ناتوان بودند

ابن ابی الحدید معتزلی از علمای بزرگ اهل سنت که نهج البلاغه امام علی (ع) را نیز شرح نموده است در قصیده عینیه خود در باره امام علی (ع) می فرماید: 
                      یا قالع الباب الذی عن هزها ....عجزت اکف اربعون اربعا
    ای کننده در خبیر، دری که چهل و چهار مرد از تکان دادن آن نیز ناتوان بودند 
            

                            طرحی از نبرد امام علی (ع) با قهرمان یهود مرحب خیبری

برای آشنایی بیشتر با عالم بزرگ اهل سنت - ابن ابی الحدید معتزلی - و اشعار ارزشمند وی به لینکهای زیر مراجعه فرمائید:
http://www.tahoorkotob.com/page.php?pid=10895
http://new.imamalinet.net/fa/articleview.html?ItemID=2633

زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی

از امروز تا عید سعید غدیر خم هر روز با یک مطلب درباره مولا امام علی (ع)

زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی .....مدد ز غیر تو ننگ است یا علی مددی
گشود کار دو عالم به یک اشاره ی تو ست..به کار ما چه درنگ است یا علی مددی
كُـميت ما همه لـنگ است يا عــلي مـددي..دلم براي تو تـنگ است يا علي مـددي

خلیل فرمان می دهد ببر و جلیل نهی می کند که نبر!!

و خداوند پس از دعای فراوان آن حضرت در سن پیری ، پسری را از همسرش هاجر باو بخشید بنام اسماعیل۱ ، همو که جد پیامبر خاتم است. اسماعیل سن صباوت=کودکی را پشت سر نهاد و پای در شباب و جوانی گذاشت و اینک ابراهیم از سوی خداوند عالم مأمور می گردد تا اسماعیل را قربانی کند هاجر سراسیمه دلیل پوشاندن جامه های نیکو بر اسماعیل را از ابراهیم می پرسد و ابراهیم دلیلش را به دیدار دوست شتافتن اسماعیل در معیت پدر بر می شمرد ، در بین راه پدر از پسر  می پرسد که: « در خواب دیدم تو را ذبح می کنم» و اسماعیل چه با فراست جواب می دهد که : « پدر! آنچه خدای رحمان به تو دستور داده انجام ده که انشاء ا... مرا از صابرین خواهی یافت».۲ کارد را بر گلوی جگر گوشه خود نهاد جگرگوشه ای که او را از خداوند خواسته بود تا عصای پیریش باشد ، تا سلسله انبیاء از او ادامه یابد. نام خدا را بر زبان آورد و کارد را کشید . امتحان تمام شد. اصل کشیدن کارد آن هم برای رضا مولای عالم بود. و کارد مامور است تا نبرد که:
                              اگر تیغ عالم بجنبد ز جای .... نبرد رگی تا نخواهد خدای



به گمانش کارد را برعکس گرفته ، آن را چرخاند و دوباره تیزی اش را با گلوی ذیبح آشنا کرد.بعضی گفته اند اسماعیل فرموده بود:« پدر! پارچه ای بر صورتم بینداز تا هنگام ذبح نگاهت بر صورت من نیفتد و امر خداوندگار جهان را با استواری تمام پیاده سازی!» ، باز کارد نبرید ، برای بار سوم کارد را بر گلوی عزیز دلش گذارد و چون آن مامور خدا را در تلاش نافرجام خویش بی وفا دید آن را به سنگ زد که « ای کارد چرا نمی بری!» .کارد به اذن کردگار عالم به سخن آمد که « الخلیلُ یأمُرنی و الجلیلُ یَنهانی ، ابراهیم خلیل می گوید ببر و خداوند جلیل می گوید نبر و من توان سر پیچی از حرف جلیل -خداوند عالمیان جل شانه را ندارم».
آری امتحان تمام شده بود اصل کشیدن کارد آن هم فقط و فقط برای رضای خداوند رحمان بود و چون ابراهیم ، اسماعیل و هاجر هر سه سربلندِ این آزمایش گردیدند ، جبرئیل قوچی را از بهشت برای خلیل به ارمغان آورد تا «قربانی کردن» رکن رکین حج ابراهیمی باشد.
حسن ختام کلام دو حدیث شریف است
امام سجاد(ع):
فعند ما ذبحت هدیک نویت انّک ذبحت حنجرة الطّمع بما تمسّکت به من حقیقة الورع ۳
هنگامی که قربانی‌ات را سر بریدی، نیت کن حنجره طمع را با تمسک به حقیقت تقوی و پرهیزکاری، قطع کنی.
امام صادق(ع):
و اذبح حنجرة الهوی و الطّمع عند الذّبیحة ۴
هنگام قربانی نمودن، حنجره هوای نفس و طمع را نیز قطع کن.
عید سعید قربان بر همه شما عزیزان مبارکباد.
پی نوشت :
۱)فبشرناه بغلام حلیم ، ما او را به نوجوانی بردبار بشارت دادیم». سوره صافات، آیه ۱۰۱.
۲) «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ، و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت اى پسرك من من در خواب [چنين] مى‏بينم كه تو را سر مى‏برم پس ببين چه به نظرت مى‏آيد گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت». سوره صافات، آیه ۱۰۲.
۳) مستدرک الوسایل، ج ۱۰، ص ۱۷۰.
۴)  مصباح الشریعه.

چه زیباست ذی الحجه!!

سلام بر ذی الحجه
سلام بر عرفه
سلام بر برکات بی نظیر این ماه عزیز
چه زیباست ذی الحجه
موسی به طور می رود
و ابراهیم عاشقانه سر تسلیم در برابر ایزد منان فرود می آورد و بندگی می آموزد به ما که فرزندان مکتب او هستیم
چه زیباست ذی الحجه اسماعیل به قربانگاه می رود و حسین (ع) با همه هستیش به کربلا
چه زیباست ذی الحجه، پیامبر به مباهله با مسیحیان می شتابد و مسلم در کوفه در مبارزه با مسلمانان بدتر از مسیحی قربانی می شود...
چه زیباست ذی الحجه پیوند آسمانی فاطمه و علی (ع) ، ساختن خانه امامت و عشق و ایمان و بندگی به اذن خدا
چه زیباست ذی الحجه سوره هل اتی نازل می شود در شأن بزرگمردی که انگشتر در حال رکوع به فقیر صدقه می دهد ...
چه زیباست ذی الحجه سه روز افطار خانه ولایت برای مسکین و یتیم و اسیر تصدق می شود...
خدایا چه زیباست اگر مرا بخوانی .........
خدایا من گم شدم در خویش....
لبیک اللهم لبیک...

یا غایة آمال العارفین

امشب شب جمعه و شب زمزمه دعای ملکوتی و عرفانی کمیل است. شبی که وقتی فرزندان حضرت یعقوب (ع)  به پدر گفتند : « يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ ، اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم» ۱، حضرت پاسخ فرمود که : « سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ، به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏خواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است» ۲، مفسرین نوشته اند منظور حضرت از قید «به زودی» آن بود که بگذارید شب جمعه فرا رسد تا در آن شب برای شما دعا نمایم.البته اگر فضیلت این شب عزیز و ملکوتی بخوبی درک نگردد انسان مصداق این شعر معروف خواهد شد که :
          گر گنه می کنی اندر شب آدینه بکن... که از آن صدر نشینان جهنم باشی
آری امشب ندای فرشیان خاک نشین به عالم ملکوت بلند است که «الهی و ربی من لی غیرک» ، «مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقیلاً مُسْتَغْفِراً مُنیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً»
خوش بحال آنان که در ندای ‏یَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ خویش از خاک به افلاک اوج گیرند و سر در دامان پر مهر یار گذارند « یا إلـهی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ وَ رَبّی صَبَرْتُ عَلى عَذابِکَ ، فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِکَ ، وَ هَبْنی صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِکَ ، فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إلى کَرامَتِکَ ، اى خدا و آقا و مولا و پروردگارم،بر فرض كه بر عذابت شكيبائى ورزم،ولى بر فراقت چگونه صبر كنم و گيرم اى خداى من ‏بر سوزندگى آتشت صبر كنم،اما چگونه چشم‏پوشى از كرمت را تاب آورم»
  خوش بحال آنان که امشب هم نوا با دعای کمیل ، دعای فرج حضرت صاحب را نیز زمزمه نمایند که :

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است؟...گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت؟.....گفتا نشان چه پرسی ان کوی بی نشان است
گفتم مرا غم تو خوشتر زشادمانی............گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است
گفتم که سوخت جانم از اتش نهانم..........گفت ان که سوخت او را کی ناله یا فغان است
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی....گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است
گفتم که حاجتی است گفتا بخواه از ما..... گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگان است
گفتم زفیض بپذیر این نیمه جان که دارد......گفتا نگاه دارش غمخانه تو جان است۳
پی نوشت :
۱و ۲) سوره یوسف آیات ۹۷و ۹۸
۳) اشعار نغز فیض کاشانی

اول فرصت كار بدهید بعد انتقاد كنید

من عقيدهام اين است كه از همهى دولتها و از جمله دولتى كه منتخب است و انشاءالله تا يكى دو هفتهى ديگر رسماً تشكيل و مشغول كار خواهد شد، بايد حمايت كرد، بايد كمك كرد، بايد همكارى كرد. دوستان گفتند كه اگر اينجور باشد، ما حمايت ميكنيم؛ اگر اينجور باشد، انتقاد ميكنيم. البته من با انتقاد مخالفتى ندارم، منتها توجه شود كه اولاً انتقاد با عيبجوئى فرق ميكند؛ ثانياً بايد فرصتى براى كار بهوجود بيايد. من در مورد اين دولتى هم كه امروز سر كار است، در هشت سال قبل به بعضىها كه هى ميخواستند انتقاد كنند، گفتم بگذاريد يك مقدارى وقت بگذرد و فرصتى و فضائى در اختيار اين دولت قرار بگيرد، تحركى پيدا كند، بعد اگر چنانچه انتقاد داشتيد، انتقاد را شروع كنيد؛ عجله نكنيد در شروع انتقاد.


 

 در مورد اين دولت و همهى دولتها، ما همين نظر را داريم. ما معتقديم دولتها مسئوليتهاى سنگينى دارند، كارشان واقعاً سخت است؛ ادارهى كشور در بخش قوهى مجريه، حقيقتاً كار دشوارى است؛ بايد همه كمك كنند. هيچ كس هم از ضعف خالى نيست. من به خودم نگاه ميكنم، ضعفهاى فراوانى را در خودم مشاهده ميكنم. طلبهها گاهى كه كسى يك چيزى ميگويد، ميگويند آقا قياس به نفس نكن. بنده قياس به نفس ميكنم. به خودم نگاه ميكنم، ضعفهاى فراوانى را در خودم مشاهده ميكنم؛ ميگويم همه همين جورند. همه ضعفهائى دارند، قوّتهائى دارند، مشكلاتى دارند؛ بنابراين نبايد انسان توقعات را به قدرى بالا ببرد كه از توان منطقى خارج باشد؛ نه، بايد واقعيتها را ديد، مشكلات را مشاهده كرد و كمك كرد و دعا كرد كه خداى متعال انشاءالله به اين دولت - و هر دولتى - كمك كند تا بتوانند انشاءالله كارهايشان را انجام دهند؛ و مجموعهى نيروهاى فعال سياسى و دانشجوئى و كارى و مديريتهاى مختلف بتوانند انشاءالله دست به دست هم بدهند و كارها را پيش ببرند.
 بیانات حضرت آقا در ديدار دانشجويان‌ ۰۶/۰۵/۱۳۹۲ ، برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب اسلامی به آدرس :    
 http://farsi.khamenei.ir/

دعای ما کتابداران!

در اداره ما عزیزانی هستند که اگر هیچ عمل عبادی را هم درست و عالی انجام نمی دهند لا اقل دعا کردن را خوب بلدند! این بزرگواران که خود ما هم جزء آن هاییم! البته نه از نظر بزرگواری بلکه از نظر دعا کردن!بیشتر زمانی که دست ها را به درگاه حی لایموت دراز می کنند و ساعت های ساعت پایین نمی آورند آن هنگامی است که عزیز دیگری از این مجموعه چند روزی از محل کار غیبت کرده باشد!
البته فرقی نمی کند که آن عزیز غایب از نظر غیبتش چه دلیلی داشته در هر صورت دوستان بنا به رعایت حق دوستی و هم نشینی و ساده تر بگویم حق نان و نمکی که گردن هم دارند تا متوجه غیبت دوستی می شوند بصورت اتومات دستهایشان بدرگاه حق لایزال دراز می شود ، هر چند اگر طرف ، بقیه را به نوعی پیچانده و به مأموریت رفته باشد این تهییج و تحرک بیشتر و سوزناک تر است.همین هفته گذشته که هم سفره ای به مأموریت شیراز رفته بود چقدر ما و همه دوستان دعا کردیم ایشان به صحت و سلامت از سفر برنگردند! و در همان شیراز در جوار حضرت شاهچراغ تا صبح قیامت آسوده بخوابند که ما بیداریم! اما با اسف زیاد اسکانیاهای رفت و برگشت هر دو ناخلف بودند و این آرزو که پس کی مسجد ته کوچه به جمال تمثال حضرت هم سفره ای روشن و منور می گردد؟! باز ناکام ماند و خیل کتابداران مشتاق مأیوس و دل شکسته!

  
اما ناامید نباید شد که از قدیم الایام گفته اند « در نومیدی بسی امید است ... پایان شب سیه پارچه تسلیت آقای محی الدین(رضوان ا... علیه) است درب مسجد ته کوچه!!»
ولی از چشم دوستان چه پنهان که ما هنوز امیدمان به خداوند متعال قطع نگردیده و چون دوستان دیگر ، هنوز ناامید نشده ایم چرا که ما چیزهایی می دانیم که طبعا دیگران نمی دانند!می گید نه پس بهتون میگم شما هم بدانید ، صبح دیروز جناب هم سفره ای مطلبی را فرمودند که گل به گل تنمان شکفت: « سید! امروز دعا کن دارم میرم یک ماشین بخرم انشاء ا...» و ما در خماری این خبر خوش که در پاسخ ما فرمودند :« رنو چیه سید! ، لگن!» و خدا شاهد است ما هر چه پرسیدیم « منظورتون پرایده؟!»(عذرخواهی از پراید دارهای مجلس) ایشان نوع مرکب را مشخص نفرمودند مبادا کتابداران همراه ، شدت و غلظت دعای صبحگاهی که باید داشته باشند را با توجه به نوع اتاق و شاسی ماشین بدانند!(ببین چه خنده ای می کنه! خنده داره مگه داداش جون!)
دعای دیگری که جمع ما اداره جاتی ها بر آن متفق القول بودیم دعای عزدواج!( بقول اون وبلاگ بغل دستی) آقای ا. ج. ز بود.بچه ها یادتان هست پنج شنبه هایی که هنوز زیارت عاشورای مان تعطیل نشده بود چقدر در حق احمدجون دعا کردیم و از خدا خواستیم تا او را هر چه زودتر با حورالعین آن هم در بهشت انبر سرشت! تزویج کند و متاسفانه یکی این وسط ها خرابکاری کرد و دعا بد بگوش حضرت دادار رسید و با اسف زیاد در همین دنیای فانی و تازه آن هم به زبان خودمان خطبه عقد این جوان سر به زمین!( اگه می گفتم سر به هوا خودمونیم طفلکی بدش نمیومد؟!نه خدائیش؟!) جاری شد و ایشان تازه دل بکار و کاسبی دادند و مغازه آجیل فروشی شان رونق و جان تازه ای بخود گرفت! البته هر چند این دعا نیز به هدف اجابت مقرون نشد ولی جان تازه ای در کالبد آجیل فروشی«هخامنش » ( درست گفتم احمد جان دیگه! ) دمیده شد و خب الحمدا... کار ختمه بخیر شد!


البته احمد جان دعای دیگری نیز از ما به یادگار دارد ، در زمان جوانی و هنگامی که هنوز بچه مرشد بود و ردای مرشدی ( امین اموالی) را به دوشش نینداخته بودند ، یعنی بغل دست خودمان داشت کار دودره کردن اموال( معاذا...) را یاد می گرفت! ، بارها به ایشان گفتم برادر!مدام دعای مبارک « خلصنا من الاموال و العباس» را قرائت کن ( ظاهرا بچه ها گفتند یک چله ختم این دعای مبارک! هم گذاشته بوده ! طفلکی!) تا نهایتا دعا کار خود را کرد و ایشان هر چند از عباس (همکاری با همین نام در ارشاد اسلامی) رهایی یافتند اما هنوز گرفتار بحث شیرین اموال می باشند! خدا را شکر!
و این روزها دعای دیگری که دستان ما کارکنان نهاد را به آسمان بلند کرده و امید است این دعا دیگر بدون استجابت بر نگردد دعا برای همکار مریض مان آقاشیره دم دفتر است. با هم این دعا را زمزمه می کنیم!
« خداوندا! بار پروردگارا ، ای بزرگواری که در اوج ناامیدی امید می بخشی و دعای خسته دلان درگاهت را به اجابت مقرون می سازی! ای بزرگ پروردگار عالم ! ما کتابداران خسته دل را که از روز چهارشنبه گذشته تاکنون در فراق یاری عزیز و مریض به سر می بریم و لحظه ای از خاطرات و شوخی های او راحت نبوده و دائم از کلمات قصار ایشان متاسفانه مسفیض و مستفید!ا گشته ایم ،حالا دیگه اگر صلاح و مصلحت است صحیح و سالم و سُر و مُر و گُنده به دفتر مألوف باز نگردان و بین ما و حضرتشان به اندازه یک عالم برزخ جدایی بینداز که اگر باز گردانی و به دعای ما مظلومین در خانه ات توجه نکنی حاشا و کلا به کرم و لطف و معرفتت!»(عاقا میخوای خنده کنی لاقل پشتبا (poshba) بخواب ، دمرو نیوف الان خفه مشی خو! ، ببین چه ریسه ای رفته!!)
خدا !! جون ما ، این یتا دعا را مستجاب بفرما . آمین

 

این هم یه بچه کتابداره که داره همراه بابا ننش دعا میکنه!!نازی!


جدی میگم یک) دلا بسوز که سوز تو کارها بکند ... احمد و روح و جام همه را هوا بکند
جدی میگم دو) مسجد ته کوچه آباد باید گردد!
جدی میگم سه) اسکانیای ناخلف نابود باید گردد!
جدی میگم چهار) ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم ...آنقدر آب ببندیم به وبلاگ که حالی بکنیم!
جدی میگم پنج) سنگ قبر هیریدی نیز فراموش نشود!!
جدی میگم شش) ضمنا اضافه کنید به دعای جزئی زیر کم شدن ساعت کار ، اضافه شدن بهره وری ،
نرفتن گربه هیچ وقت تو نماز خونه ، اضافه شدن پاس شیر و غیره و ذلک.
جدی میگم هفت) احمد جان! بخاطر تبلیغ مفت و مجانی آجیل فروشی!شب عید ما ارادت داریم خدمتت داداش جون!
جدی میگم هشت) خدایا!بارالها! یوقتی این شوخی ما را جدی نگیری سه تا جوون مردم را زودی بفرستی بهشت ، درسته کتابدارها دعای شبانه روزیشون همینه که برا همکارای غائب مراسم بگیرن مسجد ته کوچه ولی خداجون! ناز معرفتت بشم ، ما کتابدارا طاقت این همه خوشحالی اون هم یکجا که سه تا مراسم ختم را یکجا بگیریم ته کوچه نداریما ، خودت میدونی ما هنوز ظرفیت تحمل خوشحالیمون نهادینه نشده که تا این حد خواسته باشی سورپرایزمون کنی ، خودمونیم زیاد بهمون حال بدی ، از شدت شوق خودمونم پشت سر اونائیما!!


نهضت وبلاگ نویسی ، دانشگاهی که هیچ گاه تعطیل نخواهد شد!

چندین روز است نظر دهندگان وبلاگ های کتابداران استان بشدت کاهش یافته بحدی که دوستان و کتابدارانی که با این فعالیت مثبت فرهنگی برخورد و ارتباط داشته اند نیز خود بر این رکود و تنزل بوجود آمده ، بیش از پیش آگاه و مطلعند. آنچه در این یادداشت می آید مختصر دل نوشته ای است درباره این پدیده:
۱) بنده در سهم خودم و از همین سنگر اعلام می کنم که اگر روزی فرا برسد که حتی یک نفر بازدید کننده هم در میان کتابداران استان نداشته باشم قرار نیست قلمم را زمین بگذارم.نگارنده تا زمانی که در جمع کتابداران استان باشم در این سنگر نیز خواهم نوشت.نگارنده ، نوشتن را از سال ۱۳۷۶ شروع کرده ، در نشریات کشوری ، استانی و پایگاه های مختلف نوشته های فراوانی دارم که بشرط حیات روزی نسبت به تدوین و جمع بندی آنها اقدام خواهم کرد. شاید اگر عمری باقی بود و به دوران باز نشستگی نائل آمدم به این مهم جامه عمل خواهم پوشاند.پس دغدغه اینجانب به هیچ وجه کم یا زیادی بازدید کننده نبوده و نخواهد بود.

 

 ۲) به گمان برخی ، نهضت وبلاگ نویسی کتابداران استان می رود تا با این رکود بی سابقه به تدریج چون شعله ای خاموش گردد و بقول شاعر « خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود » .نا گفته پیداست که این تفکر نیز از همین ابتدا محکوم به فناست ، اگر تمام این نهضت نیز چون شمع کور سو زننده ای به یکباره خاموش شود قلمی که در دست نگارنده و برخی دوستان هم اندیش در بین کتابداران استان است تا خون در رگهایمان خواهد بود از نوشتن باز نخواهد ایستاد. انشاء ا...
۳) بنده به دلیل و علت اصلی این رکود در فرایند وبلاگ نویسی و نظر دهی به پست ها واقف نبوده و نیستم ، ولی این را خلاف ادب می دانم که همکاری در مجموعه کتابداران استان از فکر و اندیشه خود مایه بگذارد ، زحمت بکشد و مطلبی را قلمی نماید و بعد مجموعه حدودا ۵۰ الی ۱۵۰ نفری بازدید کنندگان ، از کنار مطلب بسادگی بگذرند و برای دلگرمی نویسنده نظری را مسطور ننمایند.خود بنده در این چند روز اخیر بر خلاف ضرب المثل « خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو » بر اساس این ضرب المثل خودساخته « خواهی نشوی هم رنگ ، رسوای جماعت شو» عمل کرده و در بسیاری از وبلاگ هایی که حتی گاهی گداری نیز به آنها سر نمی زدم ، سر زده نظراتی را مسطور نموده ام بدان امید که بارش قطره ای از ابر نیز جریان لطیف و خردمندانه باران نضهت را متوقف ننماید.
۴) نهضت وبلاگ نویسی کتابداران هر چند با رکود بی سابقه ای مواجه است اما به قطع و یقین معرفت جمعی کتابداران استان این اجازه را نخواهد داد که این نهضت به خط پایان خود نزدیک گردد.کتابداران استان افرادی خرد ورز ، فرهنگ دوست ، زحمت کش ، خوش سلیقه و تلاشگرند و به قطع و یقین این نهضت را از رکود و سستی نجات خواهند داد.

 

۵) همچنان که بارها و بارها گفته ام « نهضت وبلاگ نویسی » اگر در بستر اصلی خویش هدایت شود قطعا بسان « دانشگاهی مجازی » برای کتابداران استان خواهد بود ، تلاش یک مجموعه حدودا ۳۰ تا ۵۰ نفره حتما و یقینا برآیند بسیار خوبی را در بر خواهد داشت که در آینده ثمره و نتیجه آن را همگان به فراست در خواهند یافت. آری خواست جمعی و اقبال عمومی برای به کرسی نشاندن یک هدف قطعا دارای جواب و پاسخ در خور و امیدوار کننده ای در آینده خواهد بود و این نهضت نیز به لحاظ برخورداری از حمایت و پشتیبانی جمعی نتایج و ثمرات ارزشمندی را در پی خواهد داشت که بیش از گذشته در رونق جو فرهنگی استان موثر خواهد بود.
۶) و نکته آخر اینکه اینجانب به نوبه خود دست همه کسانی که این نهضت را بوجود آوردند و روز بروز به اعتلاء و پیشرفت آن کمک نمودند می بوسم و از آنها صمیمانه درخواست دارم با همت خویش از رکود بیشتر این نهضت نوپا جلوگیری نمایند.

و آخر دعوا ان الحمد لله رب العالمین. ایام عزت مستدام. یا حق.

آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد!

فراموش نکنیم که ما انسان ها مشتی خاکیم۱، خاکی که خداوند متعال آن را با دمیدن روح خویش در آن به صدارت عالمیان نشانید۲ و برای تبشیر و انذار ما ، مدام رسولان خویش را پی در پی فرستاد۳ تا از عالم قدس غافل نگردیم و بخاک بازی دنیا مشغول نباشیم ، خوشا آنان که امانت عالم ملکوت – روح خداوندی خویش را – در این خاکدان دنیا به مادیات زایل شدنی نفروختند و بسان تاجری خردمند این سرمایه عالم عِلوی را تنها به خریدار واقعی آن که خداوند متعال است معامله نمودند که سید رسولان چه زیبا فرمود : « قیمت وجود شما بهشت است ، خود را به کمتر از بهشت نفروشید» و به تعبیر آن شاعر زیبا گوی پارسی –حضرت حافظ شیراز –
            یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد .... آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود.
آری عاقلان این زندان ماده ، خوش می دانند که روزی باید این امانت الهی را دو دستی تقدیم حضرتش نمایند که :
            این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست ....روزی رخش ببینم و تسلیم او کنم
پس این جوهر جان را که روح اهدائی حضرت دوست است در بازی دنیا کمتر به خاک ماده (ثروت ، قدرت ، شهوت و...)۴ می آلایند ، بسان طفل زیرکی که در بازی کودکانه بسی مراقبت است تا از بیم دعوای مادر ، جامه خویش را کمتر بخاک آلوده کند ، آری فراموش نکنیم که ما مشتی خاکیم ولی از عالم قدس روحی عالی به امانت ستانده ایم که باید مانند همان صفحه سفید ابتدای خلقت ، آن را مانند نگاهبانی امین حفاظت نموده به صاحب اصلی اش -حضرت دوست -مسترد داریم. ۵ امید که چنین باشیم. آری:
             آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد... حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی!!

                                                   این پست بعدا تصویری خواهد شد.

پی نوشت:
۱)يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ سوره مبارکه حج/آیه5
اى مردم اگر در باره برانگيخته شدن در شكيد پس [بدانيد] كه ما شما را از خاك آفريده‏ايم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراى خلقت كامل و[احيانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده مى‏كنيم تا مدتى معين در رحمها قرار مى‏دهيم آنگاه شما را [به صورت] كودك برون مى‏آوريم سپس [حيات شما را ادامه مى‏دهيم] تا به حد رشدتان برسيد و برخى از شما [زودرس]مى‏ميرد و برخى از شما به غايت پيرى مى‏رسد به گونه‏اى كه پس از دانستن [بسى چيزها] چيزى نمى‏داند و زمين را خشكيده مى‏بينى و[لى] چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درمى‏آيد و نمو مى‏كند و از هر نوع [رستنيهاى] نيكو مى‏روياند.
۲)
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ،فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ. فَسَجَدَ الْمَلآئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. سوره مبارکه حجر/ آیه
30-28
و[ياد كن] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشرى را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو خواهم آفريد ، پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد ، پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند
۳)
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا سوره مبارکه فتح /آیه 28
اوست كسى كه پيامبر خود را به[قصد] هدايت با آيين درست روانه ساخت تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند و گواه‏بودن خدا كفايت مى‏كند
۴)
ناظر به این ابیات زیبای شعر شیخ اجل سعدی شیرازی است که می فرماید :
خور و خواب و خشم و شهوت ، شغب است و جهل و ظلمت .....حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
اگر این درنده خویی زطبیعتت بمیرد... همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
طیران مرغ دیدی؟! ، تو زپای بند شهوت... به در آی تا ببینی طیران آدمیت
۵)
ناظر به این آیه شریفه فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ
وَلَكِنَّ أَكْثَرَ
 النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ                    
سوره مبارکه روم /آیه 30
پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش
خداى تغييرپذير نيست
اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمى‏دانند
و این حدیث نبوی است: « کل مولود یولد علی
الفطره فأبواه یهودانه او ینصرانه:
هر مولودی بر فطرت (پاک) مولد می شود ، اما این پدر و مادرند که او را یهودی یا
نصرانی می کنند.