بیایید دوباره با هم منشور اخلاق حرفه ای کتابداران را بخوانیم

از اینکه چندین روز بدلیل کسالت نتوانستم مطالبی را در این سنگر قلمی نمایم از همه بازدیدکنندگان گرانقدر پوزش می طلبم.
 اما سخن امروز:
جمعه گذشته دوست ناشناس عزیزی در پیامی برایم نوشته بود:
«باسلام لازمه یک سری هم به شهر........بزنید خصوصا کتابخانه ........... از ریسش و مسول کتابخانه اش شاکی هستیم کتاب خوب و مناسب که ندارن اخلاق خوب خصوصا آقایان ندارن تنها چیزی که دارن ادعای بیش از حد و جانماز اب کشیدن. هروقت اعتراض کردیم ، فریادمان بجایی نرسید ، اینجا بایست محل مطالعه و آرامش باشد ولی از ریس کلش گرفته تا بقیه یا نیستن یا مشغول غیبت و پشت سر هم حرف زدن هستن ، ناسلامتی انها الگوی ما هستند ، ازهر جهت بگیرید ناراضی هستیم ، وضعیت کتب درسی و دانشگاهی صفر ، کامپیوترها مال عهد دقیانوسه و همیشه خراب ، کتابدارا خصوصا آقایان یا در خوابند یا دم در سیگار میکشند مسولشم متخصص آدم سرگار گذاشتنه ، بی انصاف کتاب نداری چرا وعده سر خرمن می دهی هر کس که خوبه بیرونش میکنید ، لااقل یکی که خوبه بذارید باشه ، موشم تا دلت بخواد دارند ، آمارش بیشتر کتاباشه ، اینجا شده پاتوق وقت گذرانی بارها گفتیم ولی کو گوش شنوا ........................ هروقت قراره بازدید بیاین خوب صحنه سازی میکنن ، پس کی به فکر ملته ما دردمونو به کی بگیم».۱
البته هر چند تمامی کتابداران استان دارالعباده یزد - برادران عزیز و خواهر مقامان گرامی - انسان هایی متعهد ، توانمند ، کاردان ، مومن و وظیفه شناس ، متعهد و متخصص به کار خویش هستند و نمی توان درد دل این مراجعه کننده محترم را برای حداکثر یکی دو کتابخانه استان بیشتر صادق دانست اما پیام ایشان پیامی برخاسته از درد و ناراحتی عمیقی است که در اثر وظیفه ناشناسی یکی دو همکار بی توجه در روح ایشان اثر خویش را گذاشته است.لذا در این مورد  ذکرچندین نکته لازم و ضروری است:
۱- آیا تأکید دین مبین اسلام و مذهب حقه جعفری و مسئولین گرانقدر نظام مقدس جمهوری اسلامی از مقام عظمای ولایت و رهبری گرفته تا دبیر کل محترم نهاد کتابخانه های عمومی کشور جناب آقای مهندس واعظی تا مدیر کل محترم استان-جناب پارسائیان- بر برخورد خوب ، اسلامی و در خور شأن کتابداران با مراجعه کنندگان نیست؟ آیا منشور اخلاق حرفه ای کتابداران که در تمامی کتابخانه های استان  هر روز در معرض دید کتابداران استان است ، مبین نحوه برخورد کتابدار با مراجعه کننده نیست؟
۲- آیا نظر نهاد کتابخانه های عمومی کشور بر در اختیار قرار دادن کلیه امکانات کتابخانه ها در اختیار مراجعین به منظور افزایش سرانه مطالعه در کشور نیست؟آیا این همه هزینه ی نهاد که بعضا حتی با علم به کم یا مفقود شدن برخی منابع در برخی نقاط ( اصطلاحا پرواز کتاب) صورت می گیرد در راستای بردن کتاب به خانه مردم و افزایش آمار عضویت و مراجعه کننده ی کتابخانه ها و در نتیجه افزایش سرانه مطالعه عمومی در ام القرای جهان اسلام نیست؟
۳- براستی آیا فراموش کرده ایم که روزی باید پاسخگوی امانت « حرفه شیرین کتابداری» که خداوند به ما ارزانی داشته تا این « یار مهربان» را با سعه صدر در اختیار مراجعه کنندگان قرار داده و  به سهم خود در ارتقاء فرهنگ عمومی کشور بکوشیم ، باشیم ، آیا فراموش کرده ایم که « أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ، مگر ندانسته كه خدا مى‏بيند».۲
۴- امروز من و شما به لحاظ مسئولیتی که داریم توان انجام خیلی کارها نیز برای مان فراهم است ، می توانیم در کتابخانه بنشینیم و ابدا توجهی به ارباب رجوع نداشته باشیم ، کتاب و روزنامه بخوانیم و روزمان را به گونه ای شب کنیم ( که الحمد ا... این وصله ها به اکثریت قریب به اتفاق کتابداران استان نمی چسبد) ، می توانیم به ارباب رجوع کم محلی نموده و بجای جذب وی به کتاب و کتابخانه ، باعث طرد روز بروز او از کتاب و محیط فرهنگی شویم ، می توانیم تخمه بخوریم ، سیگار بکشیم و  هزاران غیره و ذلک ، اما دو مطلب را هیچ گاه نباید فراموش کنیم : اول اینکه از قدیم گفته اند « مرغ زیرک دوپا به دام می افتد» ، قطعا چنین تخلفات و برخوردهای خلاف شئون اداری ، زمانی می رسد که به گوش مسئولین اداره کل کتابخانه ها رسیده و با متخلفین برخورد قانونی صورت خواهد گرفت و نتیجه تخلف از منویات نهاد در افزایش سرانه مطالعه دامن متخلف را خواهد گرفت، بقول معروف « یک بار جستی ملخک دوبارجستی ملخک آخر به دستی ملخک» و در ثانی حتی اگر بفرض محال چنین اتفاقی نیفتد و کتابدار متخلف بتواند از عِقاب اداری در این دنیا خود را به لطایف الحیل محفوظ  و مصون دارد ،البته : خداوند عالَم ، عالِم به این ترفند ها ، مکر ها و حیله هاست و قطعا آن را در پرونده عمل و حساب ما ثبت و ضبط خواهد کرد.« لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا ، هيچ [كار] كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام داده‏اند حاضر يابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمى‏دارد).۳
پس این یکی دو نفر کتابدار عزیز نیز توجه لازم را مبذول بفرمایند که «  ماه همیشه زیر ابر پنهان نخواهد ماند».
پاینده باشید.

جدی میگم کلی : همه کتابداران استان فوق العاده زحمتکش و سختکوش اند ، اما ای کاش این یکی دو نفر نیز اصلاح می شدند ، ای کاش...

پی نوشت:
۱) پیام برخاسته از درد این مراجعه کننده را (هر چند خصوصی ارسال نشده بود) بنا به مصالحی در قسمت نظرات منتشر نکرده و نیز برای حفظ حرمت آن کتابخانه و کتابداران خدوم آن ، بالاجبار برخی مطالب این دوست عزیز در این پست نیزحذف گردید.
۲) سوره علق/آیه ۱۴
۳) سوره کهف/آیه ۴۹

سوغاتی آقا

صبح روز يکشنبه  ۱۶/۱۰/۸۶ که آقا(مقام عظماي ولايت و رهبري) در سالن شاهديه با جمعي از مردم دارالعباده ديدار داشتند حقير نيز توفيق پيدا کردم تا فيض حضور در محضر آقا را کسب کنم ، وقتي آقا قدم در سالن شاهديه گذاشتند سيل جمعيت به ناگاه از جاي خود بلند شد و فرياد « صل علي محمد بوي خميني آمد » و « صل علي محمد ياور مهدي آمد » و ... در سالن طنين انداز گرديد ، حاضرين همه خوشحال بودند و از اينکه مي توانستند پير و مرادشان را از نزديک زيارت کنند در پوست خود نمي گنجيدند در اين ديدار که در فضايي بسيار صميمانه و گرم برگزار گرديد پس از تلاوت آياتي از قرآن کريم و ارائه گزارش توسط استاندار محترم ، آقا به ايراد سخن پرداختند .آقا در اين مراسم به نقل حديث ارزشمندي از پيامبر اعظم (ص) پرداختند و فرمودند :«‌رحم الله امر‍إ اذا عمل صالحا فاتقنه » : « خداوند رحمت کند مردي را که وقتي عمل صالحي را انجام داد آن را محکم و متقن بانجام رساند».حقير براي اولين بار بود که اين حديث گرانبها را مي شنيدم و واقعا برايم تازگي داشت ، آن روز ، روز بسيار خوبي برايم بود ، هم به زيارت آقا نائل شده بودم و هم از آقا سوغاتي معنوي و علمي خوبي گرفته بودم.

چه خوش بود كه به يك كرشمه دو كار ................ زيارت شه عبدالعظيم و ديدن يار ۱

پی نوشت:

۱)سراينده بيت فوق حضرت امام خميني (ره) هستند آن زماني که ضمن زيارت حضرت عبدالعظيم حسني در ري به ملاقات مجتهد مبارز حاج شيخ محمد تقي بافقي(ره) نيز مشرف مي گردند.

سه عطای حضرت معشوق به عاشقان شب بیدار

خدای متعال به یکی از صدیقین وحی کرد در میان بندگان من بندگان خاصی هستند که آنان مرا دوست می دارند و من آنان را دوست می دارم ، آنان به من مشتاقند و من به آنان اشتیاق دارم ، آنان به یاد من اند و من به یاد آنان هستم ، آنان به من نظر دارند و من به آنان نظر دارم  ، تو ای داود اگر در راه آنان قدم نهادی تو را نیز دوست خواهم داشت و اگر از راه آنان عدول کنی و راه دیگری را انتخاب کنی دشمنت خواهم گرفت ، داود (ع) گفت : پروردگارا آنان را چه علامت است ؟ خداوند فرمود :
«در روز چشم به سایه دوخته اند همانگونه که چوپان مهربان چشم به گله خود می دوزد و به آرزوی غروب آفتابند همانگونه که پرنده به هنگام غروب به آرزوی بازگشت به لانه خویش است ، همینکه شب فرا رسید و تاریکی شب فرا گیر شد و بستر ها گسترده شد و تختخواب ها نصب گردید و هر دوستی با دوست مورد علاقه خود خلوت کرد ، آنان رو به من به قدمهایشان می ایستند و صورت های خویش را فرش زمین می کنند و با کلام من با من به راز و نیاز می پردازند و به خاطر نعمتهایی که به آنان داده ام گاهی فریاد می زنند و گاهی آه سرد می کشند و گاهی شکایت نزد من آورند و این حالات را نشسته و ایستاده ، در حال رکوع و در حال سجده انجام می دهند من می بینم که به خاطر من چه تحمل می کنند و می شنوم که از محبت من ( در فراق ) چه شکایتها دارند :  

نخستین عطایم به آنان سه چیز است :
۱) از نور خود در دل آنان پرتو افکنم که در پرتو آن نور از من با خبرند ، همانگونه که من از آنان خبر دارم.
۲)  اگر آسمان ها و زمین و آنچه در آن هاست در میزان عملشان باشد من آن را برای آنان اندک می شمارم.
۳) رو به سوی آنان کنم و آن را که من رو به او کنم به نظر تو آیا کسی می داند که چه چیز به او عطا خواهم کرد.

برگرفته از کتاب گرانسنگ اسرار الصلوه عارف کامل مرحوم آیت ا... حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره)

به یاد مادر شهیدی که در روز مادر از بین ما رفت

شما خانواده شهداء چشم و چراغ این ملتید
                                                                                                 امام خمینی(ره)

سه شنبه گذشته ۱۷ اردی بهشت بود که خبر درگذشت سیده علویه –والده شهیدِ بزرگوار هدایت سلطانی- را شنیدم. برایم باورکردنی نبود که پنج شنبه هفته قبل ایشان حیات را بدرود بگویند و من سه شنبه ، آن هم آخرِ وقت خبر را شنیده باشم. فوری در همان دقایق آخرِ مانده به پایان وقت اداری به چند نفر از دوستان تلفنی مطلب را گفتم و قرار شد چند نفری با هم شب را در مراسم سالگرد شهید و بزرگداشت مادر شهید در مراسم آنها شرکت کنیم.خواهران و برادران ، یکی دو نفر کار داشتند ، برخی قرارِ مهمانی داشتند یا مراسم ختم عزیزانی دیگر. به هر حال ساعت هشت و نیم شب با روح ا... بطرف شاهدیه براه افتادیم. ساعت ده دقیقه مانده بود به نه شب که آقا محسن (رفیعی  خودمان)را نزدیکی های خانه اش در شاهدیه سوار کردیم و عازم گرد فرامرز شدیم.کوچه ها و خیابان های شاهدیه و گرد فرامرز را رد کردیم و به کوچه منزل حاج حسن رسیدیم. همان جا که روضه بود. حاجی و فرزندانش از یکشنبه تا پنج شنبه برای سالگرد شهید و نیز درگذشت همسر و مادر بزرگوارشان روضه می خواندند. بازماندگان دم در ایستاده بودند و حاج حسن نیز بر روی صندلی نشسته بود و به میهمانان خیر مقدم می گفت.با رفقا وارد مجلس شدیم. روحانی قبلی از منبر پائین آمد و نوبت به حاج امرا...-مداح معرف شاهدیه – رسید. حاج امر ا... سخن را با ارباب آغاز کرد ، آری سخن هر نوکری باید از ارباب آغاز شود –  حضرت سید الشهداء(ع). در آغازِ نوای گرم حاجی ، مدتی بلندگو از نفس افتاد و حاج امرا... چه خوب اشاره کرد : « ما کاری به بلندگو نداریم ، زوار را هم که کربلا می بریم بلندگو را اخیرا قدغن کرده اند!! ، با همین صدای معمولی می خوانیم»  و ندای احسنت و آفرین از گوشه و کنار مجلس برخاست. لحظه ای نگاهم به دیوار روبرو که مداح جلوی آن نشسته بود و روضه می خواند افتاد ، تمثال امام و رهبری چه زیبا بر روی دیوار می درخشید ، گوشه تر اما ، تمثال عزیزی دیگر بود ، درست روبروی چشم ، تصویر فرشته ای بر دیوار نصب شده بود ، آری شهید هدایت سلطانی با این عبارت : میلاد ۱۳۴۸ ، میعاد:۱۳۶۶. مداح کم کم به پایان روضه نزدیک می شد اما فکر شهید و والده علویه شان و همکار گرامی – سر کار خانم سلطانی -که فرشته مهربانی زندگیش درست در ایام متعلق به روز مادر ، جلوی چشمانش پرپر شده بود ، یک لحظه خیالم را راحت نمی گذاشت ، ولی آخرین دم روضه خوان عجب آرامشی به دلم بخشید:

لطف حسین ما را تنها نمی گذارد ......... گر خلق وا گذارد، او وا نمی گذارد
او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم ......... مولا به کام غرقاب ما را نمی گذارد
هل من معین او را باید جواب دادن ......... شیعه امام خود را تنها نمی گذارد
زهرا به دوستانش قول بهشت داده است ......... بر روی گفته خویش او پا نمی گذارد
ما و فسرده حالی مولا نمی پسندد ......... مسکین و دست خالی مولا نمی گذارد
و مراسم ، مراسم مادری بود از فرزندان زهرا و مادر شهید.حاجیه بی بی سادات حسینی.خدایش رحمت کناد. 
جدی میگم ۱: کلام امام بزرگوار فراموشمان نشود.
جدی میگم ۲: ای کاش چنین مراسماتی را عزیزان زودتر به همکاران اطلاع رسانی می کردند.
جدی میگم ۳:مراسم ختم پدر بزرگوار خانم قاسم خانی هم یادتان نرود. هنوز که کسی خبرمان نداده!
جدی میگم ۴: مرگ درِ خانه ما را نیز خواهد زد  ، ممکن است امروز نه اما.....
جدی میگم ۵:نثار روح همه شهداء ، امام شهداء ، علماء ، پدران و مادران ، اموات و گذشتگان رحم ا... من قرأ الفاتحة مع الصلوات.

الحمد لله ماه خدا هم فرا رسید

«رجب ماه خدا و شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است».

 پیامبر اکرم(ص)

فرا رسیدن ماه رجب المرجب – ماه دعا ، عبادت و بندگی خدا و از همه مهمتر ماه بعثت خاتم پیامبران و ماه میلاد ائمه شیعه مبارکباد.
 امروز روز اول ماه رجب و روز میلاد امام باقر (ع) است. ضمن تبریک این ماه عزیز به شما همکاران گرامی چندین عمل از اعمال بافضیلت و ارزشمند ماه رجب را آن چه از محفوظات ذهنی یاری ام دهد در اینجا بطور اختصار می نویسم ، انشاءا... عزیزان بیشترش را در کتاب های وزین و گرانسنگی چون «المراقبات» حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و « اقبال الاعمال» سید بن طاووس بصورت مفصل و نیز کتاب مفاتیح الجنان بصورت مختصر مطالعه می فرمایند:
۱) دعا در این ماه : از پیامبر اکرم (ص) روایت شده ملکی است بنام «داعی» که در تمام شب های ماه رجب مخصوصا از نیمه شب تا سحر مردم را دعوت به دعا کردن می کند ، مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در « المراقبات« خود می فرمایند : «علمایی بوده اند که حتی برای دعوت این ملک پاسخ هایی نیز آماده می کردند» (نقل به مضمون). باندازه ای دعا در این ماه به اجابت مقرون است که حتی در زمان قبل از اسلام نیز اگر کسی دعای مستجاب نشده ای داشت ، صبر می کرد ماه رجب فرا برسد و در این ماه به درگاه خداوند دعا نماید.
ضمنا  هر روز این ماه  نیز دعای مخصوصی دارد که مستحب است بعد از فرائض(نمازهای واجب) خوانده شود و مطلع آن « يا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَيْر وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ » می باشد.
۲) روزه مستحبی : در روایت داریم پیامبر اکرم(ص) در هر سال سه ماه رجب ، شعبان و رمضان را روزه می گرفتند.و باز در روایت داریم که حتی اگر کسی یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد از عذاب الهی ایمن خواهد بود.و باز در روایت است که رجب نام رودی است از شیر در بهشت که خداوند متعال آن را برای روزه داران این ماه آفریده است.اللهم ارزقنا
۳) نماز های مستحبی مخصوصا نماز جناب سلمان (ره) به شرح مندرج در اقبال و المراقبات.
۴) خیرات و مبرات برای اموات مخصوصا در لیله الرغائب (اولین شب جمعه ماه رجب). در روایت داریم مردگان در این شب بسیار رغبت می کنند به دنیا تا ببینند زندگان برای آنها چه می کنند ، اگر به فکرشان باشند آن ها را دعا می کنند و اگر به فکر نباشند از آنها مکدر و ناراحت می گردند.
۵) عمل ام داوود: اگر کسی حاجت مهمی از خداوند داشته باشد و تاکنون برآورده نشده باشد با انجام این عمل می تواند آن را از خداوند متعال طلب کند که بسیار مجرب است.بنده خود می شناسم بزرگان و علمایی که این امر درباره آنها به تجربه ثابت شده است. (خدا رحمتشان کناد).
۶) اعتکاف : ایام البیض ماه رجب که ۱۳، ۱۴ و ۱۵ این ماه است ، دارای عمل مستحبی اعتکاف است.خداوند متعال توفیق انجام آن را به همه ما عنایت و مرحمت بفرماید.انشاء ا...
۷) شادی و سرور در اعیاد مختلف این ماه بزرگ بشرح زیر:
*   اول رجب=ولادت امام محمد باقر علیه السلام
*  ۱۰رجب= ولادت امام جواد(ع)
*  ۱۳ رجب=عید میلاد آقا امیرالمومنین و روز مرد !
*  ۲۷رجب=عید مبعث
۸) شرکت در مراسم عزاداری و سوگواری اهل بیت بشرح زیر:
*  ۳رجب=شهادت امام علي النقي الهادي عليه السلام
*   ۱۵رجب= وفات حضرت زینب(س)
*   ۲۵رجب= شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
۹) ضمنا اضافه کنید به موارد فوق خواندن نماز اول ماه و دادن صدقه اول ماه که مخصوص امروز است.
راستی نماز اول ماه خوانده اید؟! صدقه اول ماه چطور؟!
  

مزاح و شوخی در اسلام (1)

در پست قبلی گفتیم که شوخی و طنز نیز مانند هر فعالیت دیگر در اسلام دارای احکام ، قوانین و قواعد خاصی است که در این مختصر به برخی از آن ها اشاره می گردد:
یکم) سیره پیامبر اکرم (ص)
خداوند متعال در قرآن کریم پیامبر اکرم را الگو و نمونه برای تمامی ابناء بشر معرفی می فرماید: « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ، قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست»۱
یک مسلمان زمانی می تواند خود را مسلمان واقعی بداند که در هر فعل یا ترکِ فعلی به الگو و اسوه عالم- پیامبر اکرم(ص)- نگاه نموده ، تلاش کند تا روز بروز خود را به اخلاق و آداب نبوی نزدیک و نزدیک تر نماید. در بحث مزاح و شوخی نیز همینطور است.در اینجا برای آشنایی عزیزان با سیره پیامبر اکرم در بحث مزاح ، چندین نمونه نقل می گردد:
۱- روزی پیامبر (ص) با حضرت علی (ع) خرما می‌خوردند، هر خرما که حضرت رسول(ص) می‌خوردند به طور پنهانی دانه‌اش را نزد حضرت علی(ع) می‌نهادند تا تمام شد و نزد حضرت رسول(ص) هیچ دانه خرمایی نبود و همه نزد حضرت علی(ع) بود.
پیامبر (ص) فرمودند: من کثر نواه فهو أکول؛ هر کس دانه او بیشتر باشد بسیار خورده است. حضرت علی(ع) فرمودند: من اکل نواه فهو اکول ؛ هر که خرما را با دانه خورده است او بیشتر خورده‌ است. پیامبر(ص) تبسم نموده فرمان دادند تا هزار درهم به آن حضرت انعام دادند.
۲
۲- صفیّه بنت عبدالمطلب که عمه پیامبر(ص) بود روزی نزد حضرت آمد، در حالی که پیر شده بود و گفت: یا رسول الله(ص) دعا کن تا من به بهشت بروم. حضرت با حالت مزاح و خنده فرمودند: زنان پیر به بهشت نخواهند رفت!
صفیه بازگشت و بسیار می‌گریست. حضرت تبسم فرمودند و گفتند: به او خبر بدهید که اول ،پیر زنان جوان می‌شوند و سپس به بهشت می‌روند و این آیه را خواندند: « إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء ، فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا »۳به درستی که زنان را در دنیا آفریدم آفریدنی پس ایشان را دختران بکر و دوشیزه در آخرت باز خواهم گرداند و ایشان را به بهشت درآوردم.۴
۳- روزي پيامبر، به همراه بلال، از کوچه اي مي گذشتند. بچه ها مشغول بازي بودند. بچه ها تا پيامبر را ديدند، دور او حلقه زدند و دامنش را گرفتند و گفتند: همان طور که حسن و حسين را بر شانه ي تان سوار مي کنيد، ما را هم بر شانه ي خود سوار کنيد.
بچه ها هر يک گوشه اي از دامن پيامبر را گرفته بودند و با شور و اشتياق، همين جمله را تکرار مي کردند. پيامبر با ديدن اين همه شور و شوق، به بلال فرمودند: «اي بلال! به منزل برو و هر چه پيدا کردي، بياور تا خود را از اين بچه ها بخرم».
بلال، با عجله رفت و با هشت گردو برگشت. پيامبر، هشت گردو را بين بچه ها تقسيم کرد و بدين ترتيب، خود را از دست بچه ها رها کردند و به همراه بلال، به راهشان ادامه دادند. در راه، پيامبر رو به بلال کردند و به مزاح گفتند: «خدا برادرم، يوسف صديق را رحمت کند. او را به مقداري پول بي ارزش فروختند و مرا نيز به هشت گردو معامله کردند».۵
   
ادامه دارد.....

پی نوشت :

۱) سوره احزاب آیه ۲۱.
۲) خزائن ، علامه حسن زاده ، ص ۳۹۶.
۳) سوره واقعه آیه ۳۵- ۳۶.
۴) نامه ها و برنامه ها ، علامه حسن زاده ، ص ۱۲۵.
۵) وقایع الایام ، جلد سوم ، صفحه ۶۹.

چرا یک وبلاگ به چاشنی طنز نیز نیاز دارد؟!

دوست عزیزی در قالب یک کامنت در پست قبلی ، به ما انتقاد کردند که چرا شما شوخی می کنید ، شوخی زیبنده شما نیست ، متین و با وقار باشید و خلاصه خیلی به بنده  و برادر عزیزمان آقا روح ا... محی الدینی انتقاد فرمودند ، ضمن پاسخ کوتاهی که در جواب ایشان عرض شد ، تصمیم گرفتم ضمن تحقیق ، چندین نکته در این مورد بیان نمایم:
۱- شوخی در اسلام سفارش اکید دینی است:پیامبر مکرم اسلام خود شوخی می کردند ، امام علی (ع) نیز شوخی می کردند که در تاریخ اسلام داریم یکی از دلایلی که شورای شش نفره خلیفه دوم پس از مرگ او ، امام علی (ع) را لایق خلافت ندانست شوخی کردن آقابود ، شورا نشستند و گفتند علی هم جوان است و هم شوخ!! پس برای خلافت صلاحیت ندارد ، باید کسی باشد مثل خود خلیفه که وقتی در کوچه های مدینه راه می رود همه ی مسلمین از وی بترسند و دائم از ابهت وی مرعوب و نگران باشند،  ولی فراموش کردند که پیامبر اکرم فرمودند:« بدترین خلق خدا کسی است که مردم از روی ترس به او احترام کنند».البته در اسلام از شوخی کردنِ زیاد هم نهی شده است. حضرت رسول اکرم(ص) می فرمایند: «یا علی لا تمزح فیذهب به بهاؤک ، ای علی مزاح نکن که بزرگی و هیبت تو را از بین می برد ».۱
بله شوخی در اسلام هم لازم است و هم حد و مرز دارد ، در حقیقت در این جا نیز این حکم صریح « و جعلناکم امه وسطا ، ما شما را امت میانه رو قرار دادیم» و این روایت شریف « لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا ، شناخته نمی شود جاهل مگر در تندروی و کند روی» ساری و جاری است. انسان باید در هر کاری حد وسط را داشته باشد ،در شوخی کردن و مزاح نیز همین طور ، نه بدان اندازه ترشرو و «عبوسا قمطریرا» باشد که نشود او را با یک من عسل خورد و نه تا آن اندازه شوخ باشد که آبرو و هیبت خود را در معرض خطر قرار دهد و انگشت نمای خلایق گردد که حفظ آبرو در اسلام بعضی جاها از حفظ جان هم بالاتر است.
به عنوان فقط یک مثال ، کتاب «زهر الربیع» علامه جزائری ( یادش بخیر این کتاب را به یکی از مدیران سابق امانت دادم تا  آن را به یکی از کارکنان نهاد در تهران امانت دهند ولی متأسفانه آن عزیز تهرانی از نهاد رفت و کتاب هم از دست ما!) را بخوانید ، اگر کسی صاحب کتاب را نشناسد فکر می کند عجب آدم بذله گویی این کتاب را نوشته ، در حالی که وقتی مولف گرانقدرش را می شناسد می بیند بله صاحب این اثر ، سید بزرگواری بنام آیت ا... سید نعمت ا... جزائری است ، مجتهد مسلّمی که 80 هزار سنی را در خوزستان شیعه کرد ، عالم بزرگواری که شاگرد علامه مجلسی و از خصیصین آن مجتهد بزرگوار است.
۲- شوخی برای کاهش آلام دوستان است.امام علی (ع) فرمودند:«المُومِنُ بِشرُهُ فيِ وِجهِهِ وِ حُزنُهُ فِي قَلبِه! شادي مومن در چهره اوست و اندوهش در دلش پنهان است»! ۲
 خنده مي بيني ولي از گريه دل غافلي           خانه ی ما اندرون ابر است و بيرون آفتاب
چهره غم آلود ما انرژي منفي براي ديگران خواهد داشت، و بقول معروف:
                             « افسرده دل، افسرده کند انجمني را»
اگر در بین این همه وبلاگ کتابخانه های استان (ماشاء ا...) یکی دو تا اهل شوخی و طنز نباشند (آن هم در حد 10 درصد نه 100 درصد که وبلاگ بیفتد روی مزاح و خنده؟!) ، آیا لبخند سرور بر لب بازدید کننده ای خواهد نشست ؟ و آیا نهضت وبلاگ نویسی تداوم پیدا خواهد کرد؟
۳-برخی از این عزیزان که در نظرات بازدیدکنندگان کامنت قبلی به کم کاری و شوخی های بیجا و غیره و ذلک متهم شده اند ( توضیح : یکی از این عزیزان در نظر خصوصی خواستار حذف نامشان شدند و بنده علیرغم میل باطنی نام ایشان را حذف کردم) انسانهایی هستند که بنده آنها را از نزدیک می شناسم (خدا می داند نمی خواستم این مطالب را بیان کرده و تقوای دوستان -که رابطه ایمانی آنها با خداوندِ عالم است- را در این جا خرجِ مسائل دنیایی و بی ارزش نمایم ولی مجبور شدم) انسان های پاک و اهل تقوی و بعضا اهل تهجد و خلوت شبانه و راز و نیاز شبانگاهی با خداهستند که از وقتِ خانواده خود می زنند تا کتابداران استان را در راه نهضت وبلاگ نویسی تنها نگذارند ، نمی خواهم غلو کنم ( شایدم دوستان ما اصلا راضی نباشند که من در این جا ، این مطلب را اعلام کنم) ولی بعضی از همین وبلاگ نویسانی که به آنها اتهام زده می شود را می شناسم که تا وضو نگیرند و رو به قبله ننشینند ابدا مطلبی نمی نویسند ، بعضی را می شناسم ... بگذریم واقعا انصاف هم چیز خوبی است.
۴-اگر از ده پست وبلاگ ، یکی شوخی نباشد ، طبعا وبلاگ بازدید کننده ای نیز نخواهد داشت تا همان حرف های جدی را هم گوش کند و از نهضت وبلاگ نویسی به عنوان « دانشگاه مجازی » استفاده نماید.اگر بنده ای درباره «جنایات وهابیت» می نویسم حرفم جدی است و مخاطب می داند که جدی ، جدی است و  اگر درباره «مرگ هم سفره ای» می نویسم مخاطب می داند که شوخی ، شوخی است ، اما همان شوخی را می خواند ، در کنار آن شوخی ، نگاهی هم به مطالب جدی ام خواهد انداخت ، آنجاست که زحمت شبانه روزی مدیر وبلاگ اثر خود را خواهد گذاشت.ضمن اینکه بعضی وقت ها در قالب طنز می توان خیلی از مسایل جدی را بیان کرد بدون آن که به گوشه قبای کسی هم بربخورد.
۵- البته درباره طنز نویسی و شوخی در وبلاگ ها باید حدود و ثغور اسلامی را رعایت کرد ، در این مورد هیچ شکی وجود ندارد ، ولی نگاه طالبانیستی و تحجر گرایانه به وبلاگ نویسی نه تنها توقف این نهضت را در پی خواهد داشت بلکه از تقوی و اخلاق اسلامی و سفارشات اکید اسلامی نیز دور خواهد بود.
انشاء ا... درباره موضوع «شوخی و حد و مرز آن در اسلام» در آینده بیشتر با هم سخن خواهیم گفت. پایدار باشید.

 

پی نوشت :

۱-بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۴۸.

۲-نهج البلاغه، حکمت ۳۳۳.

جنایات اخیر وهابیت و کاری که ما کتابداران باید انجام دهیم

سال ها پیش وقتی از علمای بزرگوار می شنیدم یا بعدها وقتی در تاریخ اسلام مطالعه می کردم و می خواندم که امام علی (ع) پس از شهادت حضرت زهرا(س)  ،برای آن بانوی بهشتی چهل صورت قبر درست کرد و به تدبیر آن امام همام الحمدلله هنوز قبر مادرشیعه پنهان است ، بسیار تعجب می کردم ، پس از آن وقتی در کتاب های دینی خواندم که بنا به وصیت خودِ آقا امیرالمومنین(ع) ، پس از شهادت آن حضرت نیزتا مدت ها محل قبر ایشان پیدا نبود و تنها خواص شیعه از محل مرقد آن بزرگوار مطلع بودند و پنهانی به زیارت می آمدند تا نهایتا در زمان بنی عباس و هارون الرشید(لع)  و کاهش نسبی فشار بر علویان محل قبر کشف و مورد احترام قرار گرفت نمی دانستیم سرِّ این پنهان کاری های مکرر چیست ، اما جنایت های اخیر وهابیت در سوریه و اردن ، نبش قبر صحابی بزرگ پیامبر و فدایی جان بر کف اهل بیت-حجر بن عدی(ره) و آتش زدن مزار مطهر جعفر بن ابیطالب (جعفر طیار) در اردن ثابت کرد که دلیل آن تدابیر بلندنظرانه و دوربینانه سیاسی چه بوده است.

جنایات اخیر فرقه مذهبی وهابیت و پیروان تندرو و مسلمان نمای ابن تیمیه یادآور تصمیمِ مشرکین مکه در  نبش قبر مادر بزرگوار پیامبر حضرت آمنه(س) در دوران صدر اسلام است (هر چند بنا به دلایلی از آن کار منصرف شدند) . جنایات وهابیت یادآور مثله کردن بدن های مطهر شهدای احد است که پیامبر هنگامی که تصمیم به مقابله به مثل گرفتند « اين آيه نازل شد و پيامبر(ص) را دعوت به صبر نمود. در بعضي از روايات مي ‌خوانيم كه اين آيه در جنگ اُحد نازل شده، هنگامي كه پيامبر(ص) وضع دردناك شهادت عمويش، حمزة بن عبدالمطلب را ديد(كه دشمن به كشتن او قناعت نكرده، بلكه سينه و پهلوي او را با قساوت عجيبي دريده و قلبش را بيرون كشيده است و گوش و بيني‌اش را قطع كرده، بسيار منقلب و ناراحت شد) و فرمود: خدايا حمد از آن توست و شكايت به تو مي ‌آورم و تو در برابر آن چه مي ‌بينيم يار و مدد كارمايي. سپس فرمود: اگر من بر آن ها چيره شوم آن ها را مثله مي‌ كنم، آن ها را مثله مي‌ كنم، آن ها را مثله مي ‌كنم(و طبق روايت ديگري فرمود هفتاد نفر از آن ها را مثله خواهم كرد). در اين هنگام آيه نازل شد (و ان عاقبتم فعاقَبوا بِمِثل ما عُوقِبتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَيرٌلِلصّابِرين). بلافاصله پيامبر(ص) عرض كرد: خدايا! صبر مي ‌كنم، خدايا صبر مي‌ كنم، خدايا صبر مي‌ كنم. ». ۱ 

آری البته جنایات بزرگ این یهودیان مسلمان نما به همین جا ختم نخواهد شد و کار بجایی خواهد رسید که علائم ظهور یکایک واقع  شده و سفیانی که اینک در شام مشغول خون ریزی و سفاکی است ، علنا خروج نموده و یکی از چند نشانه ی حتمی ظهور به وقوع خواهد پیوست ، حال وظیفه من و شما به عنوان کتابدار چیست. می گویم:
از دیشب تاکنون پیامک های زیادی از دوستان دریافت کرده ام ، در سایت های مختلف نیز منتشر و البته بعدا از طرف دفتر حضرت آیت ا... سیستانی (مدظله العالی) تکذیب شد که:
 «حرم حضرت رقیه (س) در محاصره است و تهدید به تخریب کرده اند،امشب قرائت سوره حشر برای فرج مولا و نابودی وهابیت بخوانید برای شیعان واجب است لطفا پیام فوری نشر شود. آیت الله سیستانی
»
کار به صحت و سقم این پیامک ندارم  آن چه مسلم است این است که حرم های بزرگان و اوتاد شیعه در معرض خطر هتک حرمت و نابودی بدست مزدوران شیطان است ، و البته کاملا مشخص است که من و شما به عنوان کتابدار و با دست خالی نمی توانیم در مقابل این فجایع ننگین ممانعتی نموده  ، کاری به انجام رسانیم ، ولی اگر به دقت به پیرامون خود بنگریم چندان هم دست خالی نیستیم ، بلکه اگر ریزبینانه نگاه کنیم دستمان پرِ پر است ، ما کتابداریم و کتاب دار ، علاوه بر کتاب الهی که بعضی از آیات آن را درسینه به حفظ داریم در هر کتابخانه نیز چندین مصحف شریف داریم ، داخل قفسه ، بله همان قرآن بالای سر یا فرق نمی کند همان که رویرو داخل قفسه گذاشته است ،
همین الان قبل از هر کاری ، وضو بگیریم و رو به قبله نشسته آیات دشمن برانداز سوره حشر را بخوانیم ، سوره 59 ، جزء 28 ، صفحه  545 در قرآن های عثمان طه. (جالبه فقط 24 آیه ، حدودا 5 دقیقه).
لینک آن نیز برای دوستانی که آمادگی خواندن مصحف پشت رایانه دارند را همین جا گذاشته ام ، بخوانید و از خدا بخواهید حالا دیگر اسلام و مسلمین را از شر یهود ( ظاهری یا در پوشش وهابیت) نجات دهد ، صاحب اصلی ملک را برساند و به دستانِ مبارکش انتقام تمامی خوبان و مصلحان عالم را از ظالمین و ستمکاران بستاند. انشاء ا...
http://www.parsquran.com/data/show.php?quantity=&lang=far&sura=59&ayat=0&user=far&tran=1
شاید بعضی بگویند با دعای ما قرار نیست اتفاقی بیفتد ولی اینطورها هم نیست ، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: دعا سلاح مومن است و بقول حافظ «بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند» ، سید حسن نصرا... جنگ با اسرائیل را به برکت همین سوره و دعای شیعبان به پیروزی بدل ساخت ، و از سویی وقتی  حضرت ابراهیم (ع) را خواستند به آتش بیندازند ، کبوتری با منقار خویش آب می برد تا آتش را خاموش کند ، گفتند :« کبوتر! با این اندازه آب نمی توان آتشِ به این بزرگی را خاموش کرد » ، پاسخ داد: « آری می دانم ولی همین کار باعث می شود اسم مرا در زمره و طومار کسانی که برای رضای خدا به «خلیل خدا » کمک کردند بنویسند و همین برای من کافی است».
زیاد حرف زدم ، وضو گرفته اید!

 

پی نوشت:
۱-  تفسیر نمونه آیت ا... ، مکارم شیرازی ، دارالکتاب الاسلامیه ، 1370  ، ج11  ، ص 458 .
 

داستان سید مهدی قوام و زن ...

با سلام خدمت همه همکاران گرامی. مطلبی را برای عصر آماده کرده ام در خصوص وقایع و فجایع اخیر وهابیت در سوریه و اردن و ... ولی برای خالی نبودن عریضه و این که از سنگر ما دست خالی بیرون نرید داستان آموزنده ای  از زندگی روحانی مهذب و اخلاقی تهران مرحوم حجت الاسلام والمسلمین قوام آماده کرده ام که در زیر مطالعه می فرمائید ُ جالب قضیه اینه که کارگردان و سازندگان فیلم « رسوایی» می گن این فیلم را از روی همین سکانس کوتاه زندگی سید ساخته اند. التماس دعا:


«چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.
آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش.
جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش...
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل...
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن...
حاج مرشد، پیرمرد 50 ، 60 ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه...
زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان... رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند...
***
حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را می‌بینی؟ آن خانم...
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوب‌الیه...
سید انگار فکرش جای دیگری است...
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب... یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟
سبحان الله...
سید مکثی می‌کند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند.
به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می‌گوید.
- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه می‌افتد.
حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!...
زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش...
دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم...
سید؛ ولی مشتری بود!

سید به حاجی ملحق می‌شود و دور می شود...
انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد...
*******
چندسال بعد...نمی‌دانم چندسال... حرم صاحب اصلی محفل!

سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد،
نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی.
زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد
که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت...
آقا سید! من دیگر... خوب شده‌ام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است...

*********
سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه 40 تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،
به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.
زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت... »

برگرفته از پایگاه مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی به آدرس :http://www.askdin.com

فواید نهضت وبلاگ نویسی(۱)  

حدود دوماه است در بین کتابداران استان نهضت وبلاگ نویسی آغاز شده است.این نهضت از چندین نظر قابل تأمل است:
یکم: کتابداران استان باید قدر داشتن چنین فرصتی را بدانند. این نهضت اگر درست و در مسیر حقیقی و صحیح آن به پیش رود که بحمد ا... چنین است خود می تواند به دانشگاهی مجازی برای افزایش معلومات ، دانش و اطلاعات کتابداران بدل گردد.اگر چنین شود که انشاءا... خواهد شد نه تنها روز بروز بر دانش کتابداران استان افزوده خوهد شد بلکه از نظر بعد روحانی و دینی نیز این امر دارای ثواب و ارزش معنوی و اخروی خواهد بود. 
 دانشمندانِ آموزش در جهان امروز اصطلاح خوبی دارند می گویند: «آموزشِ مداوم پدید آورنده دانش است و دانشِ مداوم پدید آورنده بینش» ، یعنی اگر انسان سعی کند تا آخر عمر دانش جو باقی بماند ، بتدریج بینش و نگرش او به پدیده های عالم نیز تفاوت پیدا خواهد کرد. این امر در روایت شریفی که امام علی(ع) به یکی از شاگردان  مکتب اهل بیت علیهم السلام فرمودند نیز چنین تجلی یافته است :کمیل بن زیاد که از خصیصین (یارانِ بسیار نزدیک ) امام علی(ع) ست می فرماید:
 « با علي عليه السلام در مسجد كوفه بودم. نماز عشاء را به جاي مي آورديم كه حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم. او راه را در پيش گرفت تا اينكه به بيرون شهر رسيديم. در اين مدّت، حضرتش هيچ سخني با من نگفت. چون به بيابان رسيديم، حضرت نفسي تازه كرد و فرمود:اي كميل! اين قلب ها ظروفي هستند و بهترينشان باظرفيت ترين آنهاست. آنچه را مي گويم به خاطر بسپار!
مردم بر سه قسمند:
عالِمٌ رَبَّانيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلي سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدايت يافته از جانب خداوند، فراگيرندگان دانش كه راه نجات را در پيش گرفته اند و افراد ناداني كه به هر سو متمايل و هر بانگي را پيروي مي نمايند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نوراني نگشته و به ملجأ مورد اعتمادي نيز پناه نبرده اند»1
سعی کنیم نهضت وبلاگ نویسی برای ما یک دانشگاه مجازی باشد. انشاء ا...
ادامه دارد...


پی نوشت:

۱) الامالي، شيخ مفيد (متوفّاي 413 ق.)، ص250 - 247، مؤسّسة النشر الاسلامي، 1412 ق؛ نهج البلاغه، حكمت 147.
اين حديث علاوه بر اينكه در بسياري از جوامع روايي شيعه نقل گرديده، مورد شرح و بسط فرزانگاني چون: شيخ بهايي (متوفّاي 1031 ق.) در اربعين نيز قرار گرفته است. 

چرا آقا(عج)نمی آید؟!

این مطلب در تاریخ ۱۱تیر ۱۳۸۹ ساعت - ۱۹:۵۷ با کد خبر ۲۴۰۴۷ در پایگاه خبری یزد فردا منتشر گردید که با توجه به این که این جمعه هم گذشت و آن آفتاب عالم تاب حقیقت ظهور نفرمود امروز نیز در این جا منتشر می گردد:

 باز جمعه ی دیگری گذشت و آفتاب عالم تاب مولا از افق انتظار ظهور نکرد و پرتو حیات بخش و تابناک او بازهم از تابش بر خیل جهانیان دریغ گردید.
صدها سال است آن منجی عالم بشریت ، شیعیان و بلکه جهانیان را در غربت خویش مهجور گذاشته و شیعه تنها از پس ابر تیره ی غیبت از فیوضات آن حجت خدا بهره مند است !
اما براستی چرا آقا نمی آید؟! چرا با این همه سوز و گداز شیعه ، باز حضرتش ظهور نمی فرماید ؟! مگر نه این است که آن بزرگوار همچون اجداد کرامش منبع فیاض محبت و چشمه جوشان رحمت است ؟! مگر آن امام غایب از نظر ، رحمه للعالمین و اولی به ترحم بر شیعیان نیست؟! پس چرا دیگر نقاب از چهره بر نمی دارد و خلقی را واله و حیران خود نمی فرماید؟!
۱- شاید این سوز و گدازها و ابراز عشق و علاقه ها العیاذ با... خالصانه و از روی اضطرار نیست؟!! نکند دعای فرجی که می خوانیم تنها لقله زبان مان است ؟! نکند اظهار علاقه ی مان به حضرت چون عبادتهایمان که بیشتر عادت است تا عبادت ، تنها از سر رفع تکلیف باشد نه اضطرار و تقصیر. مگر حضرت پیمانه ی هرکس با سوز و گداز و اضطرار به در خانه اش روی نهاده و ندای « یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و .... » سر داده پر ننموده است؟! مگر آقا به شیخ محمد حسین سریره ( آل رحیم) که در مثلث مشکلات گرفتار شده بود نفرمودند: « اما صدرک فقد برأ ، و اما المرأه فستتزوج بها قریبا ، و اما الفقر فلا یفارقک حتی الموت » ، یعنی شیخ محمد! اینک سینه ات خوب شده و دیگر از بیماریت اثری نخواهی یافت و آن بانوی مورد علاقه ات نیز ، بزودی به وصالش خواهی رسید ، اما فقر و تهیدستی همراهت خواهد بود». ۱
مگر هزاران درمانده ی بی پناه چون شیخ حسین آل رحیم از خوان کرم حضرت مستفیض نگشته اند؟
۲- نکند گناه و معصیت ، حجاب ضخیمی در برابر ظهور آقا ایجاد کرده ، نکند حضرتش بخاطر گناه ما در پس پرده ی غیبت انتظار می کشد و چاره ای جز صبوری و تاسف ندارد؟! مگر آقا در پاسخ به علی بن مهزیار اهوازی که از آن امام همام سوال کرد :« آقا چرا شما از ما دور و آمدنتان به طول انجامیده است؟» نفرمودند :« پسر مهزیار ، پدرم ابو محمد (ع) از من پیمان گرفت که مجاور قومی نباشم که خداوند بر آنها غضب نموده و در دنیا و آخرت مورد نفرت و مستحق عذاب دردناک هستند».۲
نکند خدای ناکرده ، العیاذ با.... جز ء آن قوم باشیم؟!
3- شاید این انتظار خود امتحان ماست که قطعا همینطور است ، آیا نباید در غیبت مولا(عج) سره از ناسره و خالص از ناخالص جدا گردد مگر نه این است که :
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد .
آیا خداوند متعال قوم بنی اسرائیل را به غیبت حضرت موسی (ع) آزمایش ننمود و چون ده روز بر دوران میقات رسولش افزود اکثریت قوم به وادی سامری پرستی در نغلطیدند؟!
و آیا حضرت حق داستان این آزمایش مهم و حیاتی را جهت تنبه و تذکر ما مسلمانان و شیعیان در مصحف شریف –قرآن کریم- به یادگار نگذاشت؟!۳
با همه ی این احوال در حیات ما یا مماتمان و در مرگ یا زندگی مان بالاخره آقا خواهد آمد چون این وعده صریح حق است و خداوند هیچ گاه از وعده خویش تخلف نمی ورزد.۴
و پیامبر نیز همین گونه فرمودند:
« هرگز روزها و شبها پايان نخواهد گرفت تا آن كه خداوند مردى از اهل بيت مرا كه همنام من است برانگيزد تا زمين را پر از عدل و داد كند ، همان طورى كه پر از ظلم و جور شده است. و نيز آن حضرت فرموده است : اگر از دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، هر آينه خداوند آن روز را طولانى خواهد كرد تا مردى از فرزندان مرا كه همنام من است در آن روز برانگيزاند و وى دنيا را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده است».۵
براستی چرا آقا نمی آید؟!
---------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
۱) امام مهدی (ع) از ولادت تا ظهور ، ص ۴۲۱به نقل از جنه المأوی ، ( بحارالانوار ، ج ۵۳، ص ۲۴۰)
۲) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۱، ص ۱۷۷.
۳) سوره ی شریفه اعراف آیات ۱۴۲الی ۱۵۵
۴) وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ (سوره ی شریفه القصص آیه ۵
۵) ارشاد، ص ۳۴۳.
لینک مطلب در پایگاه خبری یزد فردا:

http://yazdfarda.com/news/24047.html

آشنایی من با کتاب های استاد (به مناسبت روز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری(ره) و روز معلم)

از جمله کتاب های بسیار عالی که تا اندازه زیادی مرا با اسلام و تاریخ آن و اخلاق و منش پیامبر و ائمه(علیهم السلام) آشنا کرد ، کتاب های استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است. یادم هست در همان دوران کودکی،  مرحوم آقا(پدرم) ، داستان راستان شهید مطهری که دو جلد بود در قطع رقعی را تازه خریده بودند و من روزها در هنگام اوقات فراغت ، در اتاق مطالعه آن بزرگوار می نشستم و آنها را مطالعه می کردم. چهار جلد کتاب نیز از شهید مطهری بعدا به کتابخانه محقر مرحوم والد اضافه شد که داستان های استاد نام داشت.همان روزهای اولِ خریداری ، این چهار جلد کتاب را تماما خواندم. البته بعضی از داستان ها ، همان داستان های دو جلد داستان راستان بود ولی به دوباره خواندنش می ارزید. کتابهای دیگری که از استاد مطالعه کردم کتاب حماسه حسینی در سه جلد بود ، جلد اول و دوم ، سخنرانی های ایشان و جلد سوم برخی از یادداشت های آن بزرگوار بود درباره نهضت عاشورای حسینی(ع).

از کودکی تاکنون کتاب های سیری در سیره نبوی ، جاذبه و دافعه امام علی(ع) ،سیری در نهج البلاغه،، سیری در سیره ائمه اطهار،اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب ،امدادهای غیبی در زندگی بشر ، قسمتی از خدمات متقابل اسلام و ایران ،قسمتی از مسأله حجاب ، گفتارهای معنوی و چند کتاب دیگر که الان یادم نیست خوانده ام ، شهید مطهری نزدیک به صد جلد کتاب دارند که آن چه بنده خوانده ام شاید ده درصدِ آثار ایشان نیز نمی شود. سه سال پیش که سیر مطالعاتی آثار شهید مطهری در کتابخانه های استان راه افتاد نیز امیدواربودم که چند کتاب نیز همراه با سیر مطالعه کنم ولی متاسفانه کتاب هایی که با سیر پیش می رفت را من خوانده بودم و نتوانستم خوب از سیر استفاده کنم. البته برای آینده یک برنامه مطالعاتی دارم که اگر خدا بخواهد چند کتاب دیگر از حضرت استاد را مطالعه خواهم کرد.  
خداوند رحمت کند این استاد فرزانه را که حضرت امام(ره) درباره ایشان و کتابهایشان جمله ای را فرمودند که درباره هیچ شخصیت دیگر نفرمودند:
«مرحوم آقاي، مطهري يك فرد بود، جنبه هاي مختلف در او جمع شده بود، و خدمتي كه به نسل جوان و ديگران مرحوم مطهري كرده است، كم كسي كرده است. آثاري كه از او هست، بي استثنا همه آثارش خوب است؛ و من كس ديگري را سراغ ندارم كه بتوانم بگويم: بي استثنا آثارش خوب است. ايشان بي استثنا آثارش خوب است، انسان ساز است... مطهري در طهارت روح و قوت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود... آثار قلم و زبان او بي استثنا آموزنده و روانبخش است، و مواعظ و نصايح او - كه از قلبي سرشار از ايمان و عقيدت نشات مي گرفت براي عارف و عامي سودمند و فرح زاست. من به دانشجويان و طبقه روشنفكران متعهد توصيه مي كنم كه كتابهاي اين استاد عزيز را نگذارند با دسيسه هاي غيراسلامي فراموش شود.»

عاقبت آب بستن به وبلاگ ....و هنوز ماجراهای دیگر

این مطلب (ضمن عذرخواهی از برادر عزیزمان جناب آقا روح ا... گلِ گلابتون) هدیه ای است به مناسبت میلاد حضرت مادر (س) به تمامی خواهر مقامان گرامی و برادران  عزیز  – کلیه کارکنان کتابخانه های عمومی استان ، شاد باشید.عید میلاد مبارکباد.
دیروز متاسفانه آقای هم سفره ای ، علیرغم دعاهای مکرر همکاران ، از دره بالا آمدند و چشم همکاران به جمال ایشان روشن و منور شد ،  ولی خوشبختانه امروز با خبر شدیم که عده ای از اهالی یکی از استان های هم جوار ، جهت تشکر و قدردانی از هم سفره ای عزیز در قضایای زلزله اخیر و نیز استفاده بی رویه از آب آن استان جهت بستن به وبلاگ سفره صبحانه ،  بدان حد که صدای همه ی میهمانان سفره را در آورده  و اخبارش به آن استان محترم نیز رسیده و  نیز شیرین کاری های پنهان دیگر که ا... اعلم ،  به اداره کل تشریف آورده و احوال ایشان را می پرسیده اند ، اینکه کار به کجا رسید و الان هم سفره ای کجا هستند را خبر نداریم ، تنها خبری که داریم تصویری است که در آخرین لحظات  توسط  یکی از دوستان طبقه ی بالا  و بدور از چشم میهمانان عزیز از ایشان گرفته شده و خود ظاهرا گویای همه چیز هست:
(با عرض پوزش در صورت ناخوانا بودن متن نوشته کاریکاتور لطفا از کلید ترکیبی کنترل= Ctrl  و + برای بزرگتر شدن تصویر استفاده نمائید).

 جدی میگم یک: برای عیادت ، اول بپرسید ، بعد برید کمپوت بخرید ، شاید دسته گل با روبان مشکی لازم تر باشه.!
جدی میگم دو: حالا فهمیدید چرا آب یزد رو قطع کرده بودن؟
جدی میگم سه:بچه ها میگن مسئولین بلاگفا هم عازم یزدن!!!
جدی میگم چهار: آقا یا خانمِ سفره ی ناهار!!! فردا صبح بچه ها مهمون شمان! املت شور و تیزم نمیخوان. میترسیم شما هم از اون استان هم جوار سر دربیاری...
جدی میگم پنج : گوش شیطون کر ،اگه بالاخره  دعای دوستان اثر کرد و هم سفره ای بی زبان! از قضایای فوق به سلامتی خلاص !!! شدند ،یادتون باشه مراسم همون جای قبلی است ، کوچه ی اداره ، مسجد ته کوچه. 

روز مبارک مادر ، آن گونه که باید باشد (قسمت آخر)

آری روز زن روز میلادِ باسعادت بانویی است که که بنا به تعبیر مشهورِ « المخفیه قبرا و المجهوله قدرا » هم قبرش ناپیداست و هم قدر و شخصیتش مجهول و ناشناخته. به جرأت می توان گفت زنِ امروز جامعه ی ما (باستثناء تعدادی اندک و جزیی) همانند مردِ امروز جامعه (باستثناء تعدادی اندک و جزیی) با آن چه از آن به عنوان الگوی زن مسلمان و مرد مسلمان یاد می شود تفاوت فراوانی دارد ، زنِ اسوه و نمونه ی اسلام زهرا (س) است ، زنی که خود می فرماید از علی هیچ گاه چیزی را درخواست نکردم مبادا شرمِ نداری را در سیمای آن حضرت مشاهده کنم ، زنی که وقتی پیامبر کارهای خانواده را ، بین او و همسرش تقسیم می کند ، کارهای درون خانه را به او و کارهای بیرون از خانه را به علی(ع) محول می نماید ، با طیبِ خاطر رضایت داده و از این که نباید با نامحرم سر و کار داشته باشد مشعوف و خوشحال می گردد.آری اگر دستگاههای تبلیغاتی و فرهنگی کشور از دانشگاه و حوزه و سازمان تبلیغات و وزارت فرهنگ و ارشاد گرفته تا صدا و سیما و روزنامه ها و پایگاه های خبری و اطلاع رسانی همه و همه بتوانند همان گونه که بنا به فرمایش مقام معظم رهبری و همه ی دلسوزان نظام در صدد معرفی الگوی سبک زندگی اسلامی هستند ، کمر همت ببندند و با بهره گیری از کتاب و سنت، الگوی زن و مرد مسلمان را نیز به طور کامل جامعه معرفی نمایند بی شک روز مبارکِ مادر نیز تنها به عنوان روز خریدِ هدیه به زن ، مادر و همسر تلقی نخواهد شد.بهترین راهِ مبارزه با تهاجمِ فرهنگی غرب نیز همین است. معرفی سبک زندگی اسلامی و معرفی سبک اخلاقی زن و مرد مسلمان با بهره گیری از مواریث فرهنگی اسلام. امید که چنین باشد.
بس کنم ای دوست تو خود گفته گیر       یک دو سه لام و دو سه نونی دگر.



 ضمنا با عنایت به اینکه اکثریت کتابداران استان را خانم ها تشکیل می دهند ، لذا ضمن تبریک این روز عزیز و مبارک به تمامی خواهر مقامان گرامی ، امیدوارم همگی در پناه حضرت مادر (س) موفق و موید و منصور باشند.و انشاء ا... خداوند متعال سایه همه ی همسران ( بانوان مکرمه) را سالیان سال بر سر همه ی ما مستدام فرموده و انشاء ا... ما را به داغ این بزرگواران مبتلا نفرماید...

روز مبارک مادر ، آن گونه که باید باشد (قسمت دوم)

بانویی که هر چند اسوه حجاب و عفاف است و بهترین دارایی زن را آن می داند که (حتی الامکان) مرد بیگانه ای او را نبیند و او نیز مرد بیگانه ای را نبیند اما هنگامی که اصحاب سقیفه و یاران شیطان برای گرفتن بیعت اجباری از همسرش به خانه ی او حمله می برند از احتجاج با آن ها به بهانه زن بودن شانه خالی نمی کند و حتی چنان مصمم ، هوشیار و قدرتمند در صحنه ی دفاع از ولایت پای به میدان می نهد که دشمنان چاره ای جز از سر راه برداشتن او نمی یابند ، در اندیشه زهرا ، ولایت که راهروی رسالت و تالی تِلو رسول ا... است باید بماند ولو آن که زهرا فدایی گردد و در این جا نیز زهرا با حجاب و عفت گام به میدان می گذارد  ، بانویی که حجاب دست او را نمی بندد تا بعد از سقیفه ، شبانه در کجاوه ی شتری که افسار آن بدست مبارک علی(ع) است بنشیند و از حاضران در غدیر استفسار کرده ، اعتراف بگیرد که مگر شما نبودید که در اجتماع صد هزار نفری خم ، شاهد انتصاب الهی علی (ع) توسط پیامبر به ولایت و امامت بودید پس چرا اکنون سکوت اختیار کرده و بر ظلم ظالمان با خاموشی و رضایت خود صحه گذاشته اید ، بانویی که پس از تبدیل ولایت به خلافت و غصب فدک و هزاران بدعت و ظلم و ستم دیگر ، حجاب مانع آن بزرگوار نشد تا برای دفاع از حق الهی اش ، دستور دهد تا مسجد پیامبر را پرده زنند ، بانوان در یک طرف ، مردان در سوی دیگر ، به نوای الهی و بیانات ربانی اش گوش دهند و صدای مظلومیتش را بشنوند ، بانویی که چنان بر فراز منبر پدر مسلط و مقتدر و با اشراف کامل به آیات مصحف الهی ، از جایگاه رفیع امامت دفاع کرد که شیخینِ نشسته در پای منبر را به اقرار و اذعان واداشت و همه به حقانیتش اعتراف کردند ، بانویی که چون برخی بانوان امروزی نبود که حجاب را مانع و رادع پیشرفت و ترقی بشمار آورده ، آن را دست و پا گیردانسته و در صدد رفع آن برآیند و چون در جایی حضورشان در اجتماع لازم شد ، آن گونه از خود بیخود شوند که مروارید بودنِ خود و لزومِ در صدف بودنِ این مروارید را فراموش نموده ، گوهر حجاب خویش را در بازار مکاره آخر الزمان به تاراج دزدان حیاء و عفت دهند و خشنود از این که دیگر با زن اروپایی امروز چند گام دیگر فاصله ندارند ، روزگار سپری کنند.
ادامه دارد.....

شیرین کاری های هم سفره ای! آخرش خدا بخیر گرداند!

چند روزی بود که هم سفره ای در قسمت POWERED BY  وبلاگ خود بجای نام BLOGFA.COM همان گونه که در تصویر مشاهده می کنید اینطور نوشته بود : « اگر بلاگفا دهنم رو آسفالت نکنه، خودم!» ملاحظه بفرمائید: 

البته ایشان در سفره صبحانه و قالب بلاگفا از این شیرین کاری ها زیاد فرمودند و هر چه هم نصیحتشان فرمودیم افاقه نکرد ، فکر می کنید عاقبت چی شد ، بعله عاقبت را در تصویر زیر ببینید » آن قدر غلظت شیرین کاری بالا رفت که امروز صبح تا حالا بلاگفا یک راست قاط زده و بالا نمیآد، ملاحظه بفرمائید:

اما خدا عاقبت هم سفره ای و همه ما رو ختم بخیر کنه

، خدا نکنه یک وقتی رنو پدر زن هم سفره ای بجای زانتیاشدن به این حال و روز بیفته ، حالا خود هم سفره ای هیچی ولی ماشینش خداییش حیفه!!!!

با توجه به گلایه همسفره ای در بخش کامنت های همین پست و اظهار اینکه تصویر اتومبیل اعزامی به ته دره به رنو ایشان نمی خورد ، لذا  در این جا فقط بدلیل خاطر خواهی و  اینکه ایشان در مثنوی لیلی و مجنون ما خیلی عزیز هستند و دائم بنا به مصداق شعر: 

                               اگر با دیگرانش بود میلی ..........چرا ظرف مرا بشکست لیلی

دائم بر کاسه ی ما سنگ جفا می پرانند و بقول یزدی ها پسقالمان (pesghal) می گذارند لذا فقط بخاطر خوشایند ایشان ، تمثال مبارک اتومبیل پدر خانم شان را جهت بهره برداری بیشتر اصلاح کردیم تا دیگر نگویند کجای این تصویر به رنوی ما می خورد!!!



روز مبارک مادر ، آن گونه که باید باشد (قسمت اول)

بیستم جمادی الثانی هر سال روز بسیار بزرگی در عالم است. روز ولادت بانوی دو سرا حضرت زهرا (س) .روزی که بنا به ابتکار بسیار ارزشمند بنیانگذار جمهوری اسلامی– حضرت امام خمینی (ره) – روز زن و روز مادر نام گرفت.

روزی که هر چند اوتاد و بزرگان اسلام از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) ، امام امت (ره) ، مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در تمام زندگی و طول سال ما را به احترام به مقام رفیع مادر و مهربانی و محبت در حق همسر سفارش فرموده اند ، و خود در این امر الگو و نمونه و اسوه بوده اند ، اما ما تنها آن روز را آن هم به صرف خریدن یک کادو!!! روز احترام به مادر قرار داده ایم و در طول سال از مقام شامخ و با عظمت مادران و در درجه بعد همسران غافلیم ، ما روز مادر را به روزی بدل کرده ایم که هرچه هدیه مادی اش گران تر و سنگین تر باشد ، آن روز خوش یمن تر و مبارک تر است ، روزی که بیشتر از آن که مقام و عظمت و شخصیت و منش و روش زندگی مولود آن توجه شود به هدایایی که باید خریده شود توجه می شود ، اشتباه نکنیم کسی با هدیه دادن به مادران و همسران مخالف نیست ، بنده خود صد در صد موافق این امر مبارک –اهداء هدیه-که بنا به فرمایش پیامبر اکرم (ص) باعث تالیف قلوب و نزدیکی دل ها می گردد و تازه وظیفه هر همسر و فرزندی است هستم ، اما آیا این بزرگترین توهین به مقام شامخ مادر و مقام با عظمت همسر نیست که تنها و تنها با یک هدیه ی ظاهری و کادوی مادی قضیه را فیصله داده و در معرفی الگوی زن مسلمان به جامعه زنان مسلمان و شیعه سستی کنیم. روز مادر و روز زن زیباست اما نه فقط به اهدای هدیه به مادران و همسران. بلکه متمم و مکمل آن ، شناخت زندگی مولود این روز و تعمیم دادن زندگی آن بانوی بهشتی به زندگی امروزه خودمان است. زندگی بانوی بزرگواری بنام زهرا(س) ، بانویی که حافظ قرآن بود ، بانویی که امام علی (ع) در هنگام شهادتش فرمود بخدا قسم زهرا (س) یکبار مرا ناراحت نکرد ، بانویی که ۱۸سال بیشتر در این عالم نزیست ولی باندازه ۱۸ قرن به بشریت درس داد ، بانویی که ام ابیها – مادر پدرش – بود ، بانویی که اهل سنت نطفه آن بزرگوار را سیب بهشتی خداوند می دانند که به پیامبر  هدیه شده بود ، بانویی که داستان گردنبند بابرکتی که آن را در راه خدا ایثار کرد و خداوند دوباره آن را به خودشان بازگرداند مشهور است ، بانویی که ....

ادامه دارد

به یاد بزرگواری که اولین بار مرا با کتاب آشنا کرد

از سه سال پیش ، سوم اردیبهشت ماه برای من روز از دست دادن همه ی زندگی ام شد. سوم اردیبهشت سال ۸۹ یعنی سه سال پیش درست در همین روز ، این حقیر همه ی هستی و بود و نبودم را از دست دادم. دقیقا یادم هست ، روز جمعه بود و همایش کتابداران استان در منشاد. آری اولین همایش کتابداران در سال جدید. پس از پایان مراسم و هنگامی که حدود نیم ساعتی از پایان همایش می گذشت به همراه مدیر کل سابق-آقای علایی- و بقیه همکاران از منشاد به طرف یزد راه افتادیم. هنوز جاده کوهستانی منشاد تمام نشده بود ،چندین کیلومتر مانده به مهریز ، فکر می کنم همین دیروز  بود، تلفن همراهم زنگ زد ، یکی از اعضای خانواده ام بودند ، خبری را به من دادند که برایم بسیار ناگوار و غیر قابل تحمل بود. آری خبر ناگوار رحلت بزرگمرد زندگی ام. همو که اولین بار مرا با کتاب آشنا کرد . هم با آخرین کتاب سرنوشت ساز الهی-قرآن کریم و هم با کتاب هایی که در کتابخانه محقر و کوچک خود داشت و من ساعت ها در آن کتابخانه می نشستم و آن ها را مطالعه می کردم. آری آن بزرگوار کسی نبود جز مرحوم پدرم- حجت الاسلام و المسلمین حاج سید کاظم رستگاری طباطبایی(ره).

آن روز همایش کتابداران با همه ی خوشی هایی که داشت برایم زهر شد و اینک من مانده بودم و یک دنیای بدون پشتیبان(البته خداوند پشتیبان و مدد کار همیشه انسانهاست). مجنون و شتابان خود را به خانه پدر رساندم. آشنایان ، دوستان و اقوام همه جمع بودند. مادر ، برادر و خواهرانم همه اشک می ریختند و آن سید بزرگوار روی تخت خویش چه آسوده به خواب رفته بود. خوابی ابدی و ارزشمند. ابدی ، از آن جا که دیگر از بیداریِ ملال آور و کسل کننده دنیا در آن خبری نبود و ارزشمند از  آن جهت که در زوال(=ظهر) روز جمعه و در آستانه ایام فاطمیه به سرای جاویدان پیوسته بود.

در ماه رمضان (شهریور) همان سال نگارنده مطلبی را درباره آن بزرگوار نوشتم که در دو سه سایت و وبلاگ شخصی و خانوادگی و نیز در پایگاه خبری یزد فردا منتشر شد.حسن ختام کلام را به چند سطر از آن مطلب اختصاص می دهم:

« ایشان تا قبل از سال ۸۵ که بدلیل بیماری پارکینسون بالاجبار منبر وعظ و خطابه را ترک کرد چندین سال استاد من بود که در کنار مهارتهای زندگی ، فقه و احکام دین ، تاریخ اسلام و اهل بیت ، قرآن و شیوه های وعظ و خطابه ، حدیث و ... را به من آموخت.

هنوز خاطره دوران کودکی و نوجوانی که ساعتها در اتاق مطالعه کوچکش ...می نشستم و کتابهای داستان راستان ، حماسه حسینی ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، گناهان کبیره ، فروغ ابدیت و صدها کتاب و مجله ارزشمند چون مکتب اسلام را مطالعه می کردم از خاطرم محو نشده است .

گویی همین دیروز بود که کتاب منتهی الآمال قدیمی و رنگ و رو رفته اش را که اواخر عمر به دوستی قدیمی بخشید مطالعه می کردم ، همان کتاب ارزشمندی که مخصوصا در ... شبهای عظیم احیاء یکی از منابع فیاض بیان فضایل امام علی (ع) و جریان ضربت خوردن و شهادت آن امام همام (ع) بود که در وعظ و خطابه خویش قبل از قرآن سرگرفتن از آن بهره ها می گرفت.

کتاب دیگری که در کتابخانه اش بود کتاب تاریخ انبیاء ( قصص الانبیاء) سید هاشم رسولی محلاتی بود . کتابی که بارها و بارها مطالعه نموده بود و همراه خودش کم کم پای به سن کهولت گذاشته بود.کتابهای صرف و نحو و فقه و اصول زیادی در کتابخانه اش موجود بود ، از جامع المقدمات و سیوطی و مغنی و الفیه تا لمعه و مکاسب و رسائل و ... همه و همه به کتابخانه محقرش صفای خاصی بخشیده بود».۱

خداوند توفیق خلف صالح بودن برای او را به حقیر و سایر فرزندانش عنایت فرماید. انشاء ا... ۲

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

۱) لینک مطلب در پایگاه خبری یزد فردا به آدرس:

http://www.yazdfarda.com/news/1392/01/25389.html

۲) مراسم سومین سالگرد ایشان فردا چهارشنبه ۴/۲/۹۲ و  پس فردا پنج شنبه ۵/۲/۹۲ بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد اولیاء بلوار شهید صدوقی برگزار می گردد.

یادی از یک همکار فقید

سال ۸۳، ۸۴ بود و بنده تازه کارم را به عنوان مسئول کتابخانه طباطبایی در کوچه تالار هنر آغاز کرده بودم. کتابخانه بعضی کارهای لازم داشت که باید بدان رسیدگی می شد.ثبت کتاب های جدید ، تمیز کردن زیرزمین انبوه از وسایل و لوازم غیر ضرور و اسقاطی ، رف خوانی کتابها ، تمیز کردن قفسه ها و کتاب های خاک گرفته و... روزی از روزها شورای سه چهار نفره کتابداران تصمیم گرفتیم برای خدمات دهی بهتر ، مخزن کتابخانه را بچرخانیم ، با همکاران کتابخانه که دو یا سه نفر از کتابداران خانم بودند (و جا دارد همین جا مجددا از زحمات ۸ سال پیش آنها صمیمانه تشکر نموده  و از گرد و خاکی که در آن زمان خوردند عذرخواهی نمایم) به این نتیجه رسیدیم که عملیات تغییر مخزن را به ظهر ، هنگام تغییر شیفت موکول نماییم. چرا که از سویی ساعت یک و نیم ، کتابخانه بسیار خلوت بود و اعضای کمتری داخل سالن بودند و طبعا سر و صدا ، افراد کمتری را اذیت می کرد و از سویی همکار شیفت عصر نیز بیشتر می توانست به ما کمک کند ، تازه آن روز نیروی خدمات کتابخانه نیز از خوش شانسی نوبتش کتابخانه ما بود و می توانسیم افق چند روز آینده را با این برنامه ریزی روشن ببینیم. به نیروی خدمات کتابخانه گفتیم:« شما امروز استثنائا تا ساعت سه و ربع می مانی و در کارها به ما کمک می کنی ، وقتی کار تا اندازه ای پیش رفت شما هم بخانه بروید». به مخزن رفتیم و مشغول کار شدیم ، مدتی گذشت و نیروی خدمات نیز به آبدارخانه رفت ، برای مان چای آورد و ما را به صرف چای در قسمت میز امانت دعوت کرد. همه دست از کار کشیدیم و برای خوردن چای از مخزن بیرون آمدیم. دیدم نیروی خدمات هم آماده رفتن است نگاه به ساعت کردیم دیدیم بله ساعت سه و ربع است و زمان مقرر فرا رسیده است ، بسیار تعجب کردیم ، همه با خود گفتیم: «آری آن قدر مشغول کار بودیم که گردش عقربه های ساعت را فراموش کردیم ، زمان زود گذشت و ما چیزی نفهمیدیم». اما لبخندهای ملیح نیروی خدمات حکایت از چیز دیگری داشت. آری ایشان زحمت عقربه ها را کشیده بودند. عقربه ها به یکباره زمان یک ساعت را در بیست دقیقه دویده و نیروی خدمات را به زمان موعود-ساعت سه و ربع رسانده -بودند.چندی پیش ناباوارانه از یکی از خواهران همکار خبر فوت آن نیروی عزیز را شنیدم. نیروی خدمات کتابخانه ی طباطبایی. بیشتر کتابداران قدیمی او را می شناختند. اصالتا عرب و بچه ی خوزستان و اهواز بود و فوق العاده زحمت کش. آری مرحوم جاسم بچاری را می گویم. همکاری که خبر فوت جاسم را داد گفت: « وی در یک سنگبری جاده مهریز نیز کار می کرده و در اثر سانحه تصادف جان باخته است». وی اضافه کرد قبر جاسم در خلدبرین خیابان ملکوت قطعه سوم است. شبِ عید خیلی تلاش کردم تا  به خلدبرین  رفته ، قبرش را پیدا کرده ،فاتحه ای برایش بخوانم. اما توفیق  دست نداد.شاید همین روزها بروم .اگر زنده ماندم شب یا روز جمعه همین هفته. انشاء ا... . شوخی وی با ساعت هنوز یادش را در یاد من و آن چند خانم همکار و زحمت کش زنده نگاه داشته است. خیلی ها او را می شناختند ، بعضی از کتابداران نیز او را نمی شناسند. خواندن یک فاتحه چه او را بشناسیم و چه نشناسیمش یک هدیه است به روح آن مرحوم. پیروز باشید.

نام نیکو گر بماند ز آدمی    به کز او ماند سرای زرنگار

ضمنا اگر همکاران ، تصویری از وی در اختیار دارند برایم ایمیل نموده تا در این پست از آن استفاده نمایم. یا حق