آقا سید! حسین ما که کمونیست شده است!
چند روز پیش خدمت یکی از دوستان دانشمند ، متدین و در رشته شغلی و تحصیلی خود واقعا استاد و کارشناس رسیدم. بنا بمناسبتی ذکری از وضعیت جامعه به میان آمد ، ایشان ضمن انتقاد از برخی رفتارهای بعضی از متدینین اظهار داشت : « آقا سید! حسین ما را که می شناسید ، حسین دوست صمیمی شماست ولی آن قدر از رفتارهای برخی متدین نماها زده شده که یک جمله فقط بگویم و بس کنم ، آقا سید! حسین ما که کمونیست شده است!».
البته من از این گفته پدر درباره پسرچندان شگفت زده نشدم ! حسین را می شناختم و حتی تا این اواخر درد دل هایش را نیز می شنیدم. آخر حسین دوست معتقد ، مذهبی و حتی دارای تجارب والای عرفانی من بود.البته پدر درباره پسر اغراق می کرد. او فقط می خواست از رفتار برخی مذهبی نماها به شدت انتقاد کرده باشد.
پای حرف حسین که می نشینم بیشترین درد دل او درباره گناهان زبان مخصوصا دروغ و غیبت است. حرف های او را با شخصیت خود ( که البته در این مورد کسی بدل نخواهد گرفت که چرا این گونه قضاوت کرده ام ، بقول عوام اختیار خودم را که دارم) سنجیدم. محاسن ، انگشتر ، سیادت ، مواضع ارزشی ، همه و همه و ادعای دین و تعهد و نگاه جامعه به من ، نگاه به فردی با ظاهر مذهبی است ، جامعه از من اتتظار ندارد غیبت کنم ، فحاشی نمایم ، از بیت المال بدزدم ، دروغ بگویم ، رفتارهای گناه آلود خود را توجیه کنم ، از قوانین راهنمایی و رانندگی تخلف نمایم ، موسیقی گوش دهم ، به نامحرم خیره شوم و هزاران گناه و تخلف دیگر. اما وقتی این گناهان را از من دید یاد این شعر یغمایی جندقی خواهد افتاد که :
سادات مکرم زواره ............... الطاف شما مزید بادا
اولاد حسین اگر شمائید......... حق با طرف یزید بادا۱
و درباره غیر سادات نیز قطعا ذهنش به سمت و سوی این شعر حافظ شیراز خواهد رفت که :
این حدیثم چه خوش آمد که سحر گه می گفت ... بر در میکده ای بادف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد....................وای اگر از پس امروز بود فردایی
پی نوشت :
۱- نقل است که روزی گذر یغمای جندقی به قریه زواره که عمده مردم آن از ساداتند افتاد شب در مسجد حاضر شد و در نماز آنها شرکت کرد و ازآنجا که در آنجا غریب بود انتظار داشت که کسی شب او را پناه دهد ولی هرجه منتظر ماند کسی او را دعوت نکرد و همه به خانه های خود رفتند او نیز شب را گرسنه و با سختی صبح کرد؛ صبح که می خواست راهی شود تکه ای ذغال پیدا کرد و روی دیوار ابیات فوق الذکر را نوشت ، البته منظوراز «حق با طرف یزید بادا» یعنی حق با کسانی است که در مقابل لشکر یزید ایستادگی و مقاومت نمودند.