درباره کتاب ای کاش گل سرخ نبود

این یادداشت در تاریخ یکشنبه بیست و نهم آبان 1390ساعت 22:15  در وبلاگ دیگری متعلق به نگارنده نوشته شده که با توجه به موضوع وبلاگ که کتاب ، کتابخانه و کتابخوانی است در این جا نیز منتشر می گردد:

کتاب شرح حال دختر آذری روحانی زاده ای است که به لحاظ چند اشتباه در زندگی دچار گرفتاری های فراوان می گردد و کتاب شرح زندگی سخت و مبارزه سخت تر اوست. « گللر» وقتی بر خلاف نظر پدر خود که روحانی و پیش نماز ترک هاست با « مهدی » که نظامی دوران پهلوی اول است ازدواج می کند مجبور می شود به اصرار شوهر کشف حجاب کند ، تار بنوازد و قدم در مجالس بیگانگان و نامحرمان گذارد.

« گللر» هنگامی که شوهرش مهدی با گلوله ای خودکشی می کند و جنازه اش در جوی آب پیدا می شود دلخوش تنها پسرش « سپهر » است ، پسری که مهدی اعتقاد داشت اسمی دارد که هیچ گاه نمی میرد.نیت انتقام از تیمسار که مشاجره آخر او با مهدی دلیل خودکشی مهدی شده است یکی از انگیزه های پیوستن گللر به کمونیست ها در تهران است. 

او به تحریک برادرش که از روی لجاجت با پدر اسمش را به مانی تغییر داده و فرزند خود را کوروش نام نهاده با رفیق اسرافیل رئیس فرقه کمونیستی پایتخت آشنا شده و به ترغیب وی در نمایشنامه شیرین و فرهاد به ایفای نقش می پردازد.

در اثنای نمایش حضور ناگهانی عزیز خانم - زن همسایه- حاکی از خبر شومی برای گللر است. او در معیت عزیز خانم که تاکنون حرفی نزده به خانه می رسد و سپهر را مرده می بیند.دوران جدید افسردگی گللر آغاز می شود و او با تدبیر رحیم آقا –شوهر خواهرش – با اسماعیل ازدواج می کند و پس از آنکه بخاطر درد مفاصل از خیاطی که بالاجبار برای تامین مخارج زندگی و کمک به آقا اسماعیل –شوهرش- انتخاب کرده بود دست می کشد و به تدریس قرآن برای بچه های کوچک محل می پردازد نور برکت قرآن در زندگی اش پرتو می افکند و نکبت از زندگیش بیرون می رود.

این کتاب اثرات سوء سر پیچی از خیرخواهی و نصیحت پدر و مادر ، مادیگری ، بی حجابی و گوشه ای از فضای زندگی اجتماعی دوره قبل از انقلاب را به تصویر می کشد . ضمن آنکه بخوبی اثرات مثبت و مفید توجه به عالم معنا را در زبان رمان و قصه برای مخاطب بازگو می کند.

این کتاب نوشته خانم منیژه آرمین و از انتشارات سوره مهر است که در 276 صفحه منتشر شده و تاکنون به چاپ نهم رسیده است.

درس بزرگی از نامیرا

روزها و شبهای آخر سال را با نامیرا بودم.داستان آموزنده ای از مسلمانانی که امام خویش را دعوت کردند و سپس تیغ برویش کشیدند.داستان کوفیان بی بصیرت ، داستان شک و دو دلی و تردید.داستان مردم جاهلی که زیربنای تفکر خویش را بر بنای مستحکم تقوی ، عقل و بصیرت نگذاشتند و با احساسات زودگذر و عواطف سطحی خویش مسیر تاریخ را عوض کردند.آری نامیرا هرچند داستان است اما داستانی تاریخی است و تا جایی که ضرورت دارد مستند و واقعی است .نامیرا می خواهد بیانگر این نکته باشد که اگر بنای جهان بینی بشر سست و آبکی باشد زود به دندان گرگانی چون یزید و ابن زیاد پاره پاره می شود و اگر شالوده تفکرات آدمی از وحی ، عقل و امامت فاصله بگیرد ، البته فاجعه کربلا محتمل خواهد بود. در نامیرا ، شبث بن ربعی و عمروبن حجاج دو چهره ی ابتدا بسیار مثبت و در انتها بسیار منفی و منفورند. آن هنگام که دم از حسین می زنند به آن اندازه تندرو و احساسی اند که علیرغم اعلام مسلم به آنها که از طرف امام اجازه جنگ ندارد ، آنان به فکر حمله به دارالاماره و کشتن ابن زیادند و آن گاه که استدلال های جبری و اشاعری شریح قاضی و پول ها و سکه های عبیدا... را می شنوند و می بینند چنان از خود بیخود می شوند که بنام دین به جنگ با نواده پیامبر کمر همت می بندند. و این جاست که آیه شریفه « و جعلناکم امه وسطا »1 و حدیث شریف « لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا»2 به ذهن متبادر می گردد.

نکه دیگری که در این رمان می توان مورد دقت قرار داد تفکرات جبری و اشعری دشمنان امام است.

1) استدلال باطل و غیر عاقلانه ای  که : « یزید درست است که مردی فاسق ، شرابخوار و زناکار است ولی ایمان در قلب مومن است و گناه به هیچ وجه ایمان را باطل نمی کند» یکی از این تفکرات است. تفکر مرجئه نیز همین است.آنان می گویند: « قلبت پاک باشد ، گناه قلب مومن را تیره نمی کند و به ایمان مومن ضرر نمی رساند » ، در حالی که نص صریح قرآن و سنت به خلاف این عقیده باطل قائل است. براستی تلازم و همراهی «آمنوا» و «عملوا الصالحات» در قرآن و حدیث بیانگر بطلان نظریه مرجئه و استدلال سخیف آنها نیست؟

2) استدلال به اینکه امام علی (ع) و معاویه بن ابوسفیان هر دو اجتهاد کردند و هر دو اهل بهشت و رحمت خدایند نیز تفکر باطل دیگری است. چگونه ممکن است که دو نفر با دو انگیزه مختلف با هم بجنگند و هر دو صاحب حق و ایمان باشند. یکی بخاط دین و ماندگاری آن و از روی ناچاری شمشیر در میان مسلمان نماها بگذارد و دیگری بخاطر دنیا و کرسی خلافت و پست و مقام دنیوی و مادی و هر دو نیز اهل بهشت باشند؟! آیا این سخن عاقلانه و منطقی است؟!

3) استدلال غیر عاقلانه دیگر تمسک به جبری بودن حکومت ظالمان و لزوم تسلیم خلق ا... در برابر آنان است. یزید و ابن زیاد هر چند فاسق و ظالم و نابکارند آما حاکمند و مسلمین نباید به قصد اصلاح و مخالفت با آنها برآیند ، چرا که این خواست خداست که به آنان حکومت داده و مسلمین باید در برابر خواست خداوند و مشیت الهی تسلیم ، خاضع و خاکسار باشند!

آری اگر مسلم و هانی در کوفه اعدام می شوند و حسین(ع) در کربلا به همراه یاران وفادار خویش شربت شهادت می نوشد همه و همه بخاطر نسپردن زمام امور به دست عقل و بصیرت است. عقلی که « العقل ماعبد به الرحمن واکتسب به الجنان»3 است.و بصیرتی که امام علی (ع) فرمودند:« لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَق»4

بهوش باشیم مبادا  تاریخ تکرار گردد.

 --------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

1) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا  : و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد (بقره/143)

2)  نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 67 ، صفحه . 1116 ( نادان جز به افراط و تفريط ديده نشود ).

از همین دست احادیث است : «اَليمينُ وَ الشِمالُ مُضِلَّةٌ و الطَّريقُ الوُسطي هيَ الجادَّةُ عليها باقي الکتابِ و آثارُ النُبوةِ وَ مِنُها مَنفَذُ السُّنَّةَ و اِلَيها مصيرُ العاقبةِ.» (نهج البلاغه، خطبه 16).

3) اصول کافی/ ج۱، ص۱۱ : ( عقل چیزی است که خداوند با آن پرستش می گردد و بهشت بوسیله آن بدست می آید).

4) نهج البلاغه ، خطبه 173 : (این پرچم را تنها کسانی می‌توانند بر دوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند)

کتاب دا ، سند مظلومیت انقلاب اسلامی

این یادداشت در تاریخ دوشنبه پنجم مرداد 1388ساعت 22:25 در وبلاگ دیگری متعلق به نگارنده نوشته شده که جهت تبرک و تیمن در این وبلاگ نیز منتشر می گردد:

اوایل تیر ماه سالجاری کتاب ارزشمند و کم نظیر « دا» از طریق دوستی بدستم رسید ، تعریفش را زیاد شنیده بودم و می دانستم خاطرات جنگ است ، خاطرات هشت سال دفاع مقدس.کتاب 820 صفحه داشت و خواندنش وقت زیادی می گرفت ولی با این وجود شروع کردم به مطالعه آن ، هر چه بیشتر می خواندم تاسفم بیشتر می شد که چرا در آن فضای حماسه و دفاع جایم خالی بود ، به خانم سیده زهرا حسینی غبطه می خوردم که چگونه او در سن هفده سالگی این قدر فعال و دلاورانه از شهر عزیزش خرمشهر دفاع کرد و من هنوز چهار سال داشتم و نتوانستم از آن روزهای خون و شهادت تبرکی برای خود برگیرم ، خاطرات این شیر زن و دلاوری های او در دفاع از دین ، شرف و وطن بارها و بارها مرا به گریه واداشت ، مخصوصا آن زمانی که با دست خود پدر و برادر خود را در جنت آباد- قبرستان قدیمی خرمشهر- به خاک سپرد و ... .خواندن این کتاب را که سند مظلومیت انقلاب اسلامی و ملت غیور و مسلمان ایران اسلامی است به همه دوستان و دلاوران این مرز و بوم پیشنهاد می کنم. این کتاب ظرف دو سال اینک به چاپ شصت و پنجم رسیده است.

سنگرهایی که با هم خواهیم ساخت

پس از انعکاس دیباچه ی این دفتر ، نظراتی از سوی سروران گرامی دریافت گردید.برخی عمومی بود که منتشر شد ، بعضی نیز خصوصی بود که بنا به نظر ارسال کنندگان منتشر نگردید.تنی چند از همکاران گرامی نیز می خواستند برای کتابخانه شان وبلاگ بسازند و تقاضای همکاری داشتند. ضمن عرض سپاس به محضر همه ی بزرگوارانی که محبت نموده و نظرات خود را مرقوم فرمودند ، افتخار می کنم در ساختن وبلاگ کتابخانه هایی که جای سنگر کتابخانه خود در فضای مجازی را خالی می بینند قدمی کوچک بردارم.آری همان گونه که بر تارک این سنگر نیز نگاشته شده ، کتابخانه ها سنگر است ، سنگری که باید از ارزشهای الهی پاسداری نماید ،نگاه شهدای اسلام در یک گوشه جبهه ی فرهنگی  نیز به ماست.دیروز برادران شهیدمان در سنگرهای خاکی جان خویش را فدای اسلام نمودند و امروز نوبت من و شماست تا در جبهه جنگ فرهنگی سنگرها را محکم و محکم تر نماییم.راقم این سطور آمادگی خود را برای هر نوع همکاری در راستای ایجاد و غنی سازی هر سنگر در استان اعلام می نماید( البته بشرط عدم تداخل با کار اداری). سعی نگارنده این است در پست های بعدی برخی لینک های مربوط به وبلاگ سازی و ایجاد وبلاگ را قرار دهد تا همکاران گرامی در صورت تمایل از آن استفاده نمایند.هر چند خود نیز از دادن آموزش هایی که لازم است خودداری نخواهم ورزید.

آری «آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی‌اند»

پیروز باشید.

از یگانه نگارنده کتاب آفرینش می خواهم هماره کتاب دار باشم

مدت های مدیدی بود که می خواستم وبلاگی فرهنگی را راه اندازی کنم1. وبلاگی که از یکسو پل ارتباطی باشد بین این جدا افتاده از محیط فرهنگی و معنوی کتابخانه2 با کتابداران خدوم ، پویا ، زحمتکش و تلاشگر استان ، همان ها که همه ی هم و غم خویش را به تلاش و حرکت در جهت ارتقاء فرهنگ استان دارالعباده بکار بسته اند و با نشاط دائمی متاثر از مجالست با یار مهربان ، نه تنها شغل خویش را از صمیم دل دوست دارند بلکه با لبخند و محبت به آنان که در جستجوی یار مهربان اند کمک می کنند تا گمشده خویش را بیابند و از دیگر سو تذکار و یادآوری باشد برای خودم و همه عزیزانی که هر چند می دانند سعادت دنیا و عقبای بشر در گروی بازگشت به آخرین کتاب خداوندگار هستی بخش است اما دغدغه نان و نام آنها را از این کتاب غافل کرده است. کتابی که اگر عالم به آن بازگشت کند همای سعادت بر شانه اش خواهد نشست و شاهد معرفت را در آغوش خواهد کشید.کتابی که ضامن حیات سعادتمند بشر و شفاء و رحمت برای مؤمنین است.3 کتابی که مهجور گذاشتن آن ، شکایت پیامبر اکرم(ص) در روز حشر است از امت خویش.4 کتابی که امام رضا(ع) هر سه روز یک بار آن را ختم می کردند.5 کتابی که گلادستون نخست وزیر انگلستان در عصر استعمار کهنه، روزی در مجلس عوام هنگام سخنرانی، آن را بر روی میز کوبید و گفت: « تا این کتاب در میان مسلمانان است، راه نفوذ و استیلای ما بر آنان بسته خواهد بود»6 آری و همه ی ما کتابداریم و کتاب دار7.

همکاران عزیز ، کتابداران گرامی ، برادران و خواهر مقامان ارجمند اگر می خواهید اهمیت کار خود و ارتباط کارتان را با دین و کتاب آسمانی شریعت -قرآن کریم- بدانید به این داستان تاریخی توجه کنید:

« ناپلئون بناپارت، سردار مشهور و امپراتور مغرور فرانسوی، نامی آشنا در میان فاتحان نامدار تاریخ است، بناپارت، ترقی سیاسی خویش را در ارتش فرانسه آغاز کرد وی در هیأت یک افسر عالی رتبه ارتش فرانسه، به مصر لشکر کشید و با درهم شکستن قوای عثمانی، برای مدتی این کشور را اشغال کرد.اقامت ناپلئون در مصر، دیری نپایید. وی علاوه بر افسران نظامی، یک قشون خاورشناس و مستشرق نیز همراه داشت تا مردم مسلمان مصر را برای پذیرش تمدن! تربیت کند.ناپلئون درهنگام اقامت خویش در مصر از برخی بناها و مراکز دیدنی مصر از جمله یکی از کتابخانه های مهم آن دیدن کرد.

ناپلئون هنگام بازدید از این کتابخانه، با اشاره به یکی از کتابها، از مترجم خواست کتاب را از قفسه بیرون آورد و قسمتی از آن را برای او بخواند و ترجمه کند. مترجم کتاب را بیرون آورد، اتقاقاً "قرآن" بود. آیاتی چند برای ناپلئون خواند و ترجمه نمود. مطالب کتاب، توجه ناپلئون را به خود جلب کرد که پرسید این چه کتابی است؟ناپلئون خواست تا چند سطر دیگر از قرآن را برای او بخوانند. و این درخواست او چند بار تکرار شد.آنگاه، ناپلئون این سخن مهم و قابل توجه را بر زبان راند که:

«وای به حال ما اگر مسلمانان این کتاب را بخوانند و بدان عمل کنند! و وای به حال مسلمانان اگر ما، میان آنها و این کتاب جدایی بیندازیم»8

آری همه با هم بیاییم ارزش شغل شریف خویش را بدانیم و از حضرت حق صمیمانه استدعا کنیم هماره کتابدار و کتاب دار باشیم. انشاء ا...

از همه ی کتابداران استان ، صاحبان اندیشه و قلم ، سنگربانان فرهنگ و کتاب و در کل از همه ی صاحبنظران بزرگوار استدعا دارم با نظرات رهگشای خود ، این برادر کوچک را راهنمایی و مساعدت فرموده ، هر کجا به اشتباه گام بر می دارم مشفقانه راهنمایی فرموده  ، تذکر دهند و هر کجا ناصواب می نویسم ارشاد فرمایند ، می دانم که شما بزرگواران با معلوماتی که از هم نشینی هماره با یار مهربان دارید بتدریج بر غنای این سطور خواهید افزود.انشاء ا...

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید        هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

ضمنا بتدریج آدرس وبلاگ کلیه کتابخانه های استان و آنچه با حوزه کتاب و کتابخوانی در استان فرهنگی یزد مربوط است در قسمت پیوندها اضافه خواهد شد. ضمن آنکه سیمای ظاهری این سایت نیز فعلا سطحی و ساده است ، نظرات حضرات همکاران کتابدار قطعا بر وجاهت آن خواهد افزود.ناگفته نماند برادر کوچک شما بنا به فرموده امام صادق(ع) که فرمودند: «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيوبِي‏9 بهترين دوست من، کسي است که عيوب مرا به من هديه کند».آمادگی شنیدن همه ی انتقادات سروران عزیز را دارد. اگر نظرات شما اندیشوران گرانقدر عمومی است آن را در قسمت نظرات منتشر می سازم و اگر خصوصی و شخصی است یا مصلحت نمی دانید منتشر گردد آن را منعکس ننموده ، بلکه بکار خواهم بست.

دوست آنست کاو معایب دوست                همچو آیینه روبرو گوید

نه که چون شـانه با هـــزار زبان                 در قفا رفته مو بمو گوید

--------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

1- نگارنده در حال حاضر نیز در دو سه وبلاگ و یک سایت فرهنگی فعالیت دارد.

2- قديمي ها در بعضي از کتابخانه ها، در تابلو مي نوشتند:

«بهتر ز کتاب، آشنايي نبود            خوشتر ز کتابخانه، جايي نبود

در دهر دوا براي امراض وجود             بهتر ز «مطالعه» دوايي نبود»

3- وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا : و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‏كنيم و[لى] ستمگران را جز زيان نمى‏افزايد. (اسراء /82)

4-وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا : و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند. ( فرقان/19)

5- مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 360. و نگاهی بر زندگی امام رضا علیه‏السلام، ص 134.

« آن حضرت در سه روز یک بار تمام قرآن را تلاوت می‏کرد، و می‏فرمود: «اگر خواسته باشم که در کمتر از سه روز، قرآن را ختم کنم می‏توانم؛ ولی هیچ آیه‏ای را نخواندم مگر این که در معنی آن اندیشیدم، و درباره‏ی این که آن آیه در چه موضوع و در چه وقت نازل شده فکر کردم، از این رو هر سه روز، همه‏ی قرآن را تلاوت می‏کنم.»

6- تفسيرنمونه، ج 4، ص 438.

7- کتاب دار بمعنای دارای دین و مذهب.

8-رهنماى سعادت جلد 2ص 478 – هماى سعادت ص 96 به نقل از کتاب يکصدموضوع پانصدداستان ، سيد علي اکبر صداقت)

9-الكافي،ج2، ص639.