مزاح و شوخی در اسلام (1)
در
پست قبلی گفتیم که شوخی و طنز نیز مانند هر فعالیت دیگر در اسلام دارای احکام ،
قوانین و قواعد خاصی است که در این مختصر به برخی از آن ها اشاره می گردد:
یکم) سیره پیامبر اکرم (ص)
خداوند متعال در قرآن کریم پیامبر اکرم را الگو و نمونه برای تمامی ابناء بشر
معرفی می فرماید: « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ، قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست»۱
یک مسلمان زمانی می تواند خود را مسلمان واقعی بداند که در هر فعل یا ترکِ فعلی به
الگو و اسوه عالم- پیامبر اکرم(ص)- نگاه نموده ، تلاش کند تا روز بروز خود را به
اخلاق و آداب نبوی نزدیک و نزدیک تر نماید. در بحث مزاح و شوخی نیز همینطور
است.در اینجا برای آشنایی عزیزان با سیره پیامبر اکرم در بحث مزاح ، چندین نمونه
نقل می گردد:
۱- روزی پیامبر (ص) با حضرت علی (ع) خرما میخوردند، هر خرما که حضرت رسول(ص) میخوردند
به طور پنهانی دانهاش را نزد حضرت علی(ع) مینهادند تا تمام شد و نزد حضرت رسول(ص)
هیچ دانه خرمایی نبود و همه نزد حضرت علی(ع) بود.
پیامبر (ص) فرمودند: من کثر نواه فهو أکول؛ هر کس دانه او بیشتر باشد بسیار خورده
است. حضرت علی(ع) فرمودند: من اکل نواه فهو اکول ؛ هر که خرما را با دانه خورده
است او بیشتر خورده است. پیامبر(ص) تبسم نموده فرمان دادند تا هزار درهم به آن
حضرت انعام دادند.۲
۲- صفیّه بنت عبدالمطلب که عمه پیامبر(ص) بود روزی نزد حضرت آمد، در حالی که
پیر شده بود و گفت: یا رسول الله(ص) دعا کن تا من به بهشت بروم. حضرت با حالت مزاح
و خنده فرمودند: زنان پیر به بهشت نخواهند رفت!
صفیه بازگشت و بسیار میگریست. حضرت تبسم فرمودند و گفتند: به او خبر بدهید که اول
،پیر زنان جوان میشوند و سپس به بهشت میروند و این آیه را خواندند: « إِنَّا
أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء ، فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا »۳به درستی که
زنان را در دنیا آفریدم آفریدنی پس ایشان را دختران بکر و دوشیزه در آخرت باز
خواهم گرداند و ایشان را به بهشت درآوردم.۴
۳-
روزي پيامبر، به همراه بلال، از کوچه اي مي
گذشتند. بچه ها مشغول بازي بودند. بچه ها تا پيامبر را ديدند، دور او حلقه زدند و
دامنش را گرفتند و گفتند: همان طور که حسن و حسين را بر شانه ي تان سوار مي کنيد،
ما را هم بر شانه ي خود سوار کنيد.
بچه ها هر يک گوشه اي از دامن پيامبر را گرفته بودند و با شور و اشتياق، همين جمله
را تکرار مي کردند. پيامبر با ديدن اين همه شور و شوق، به بلال فرمودند: «اي بلال!
به منزل برو و هر چه پيدا کردي، بياور تا خود را از اين بچه ها بخرم».
بلال، با عجله رفت و با هشت گردو برگشت. پيامبر، هشت گردو را بين بچه ها تقسيم کرد
و بدين ترتيب، خود را از دست بچه ها رها کردند و به همراه بلال، به راهشان ادامه
دادند. در راه، پيامبر رو به بلال کردند و به مزاح گفتند: «خدا برادرم، يوسف صديق
را رحمت کند. او را به مقداري پول بي ارزش فروختند و مرا نيز به هشت گردو معامله
کردند».۵
ادامه دارد.....
پی نوشت :
۱) سوره احزاب آیه ۲۱.
۲) خزائن ، علامه حسن زاده ، ص ۳۹۶.
۳) سوره واقعه آیه ۳۵- ۳۶.
۴) نامه ها و برنامه ها ، علامه حسن زاده
، ص ۱۲۵.
۵) وقایع الایام ، جلد سوم ، صفحه ۶۹.